2410
2553

اطرافیان یکی میگه زن یائسه احتمال بارداری خودش صفره باید از رحم اجاره ای استفاده کنه یکی میگه خودش میتونه باردار بشه سر در نیاوردم

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720

اره میشع توی فیلم انام زنه سنش پیر بود

بچه دختر خواهرشو گذاشته بودن توی رحمش

فقط 22 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا میشه پسرمو بهم برگردونی پسرم ۳۹ هفته و۵ روزش بود ک قلبش برای همیشه وایساد😭😭
خب برو با دکترت مشورت کن  


 الان تعطیلاته دکترا نیستن

دخترعموم یائسگی زودرس گرفته تخمک فریز شده از قبل داره شوهرش میگه وقتی با رحم خودت باردار نمیشی باید طلاق بگیریم میگه میخوام خودکشی کنم

2714

استارتر میتونم یه سوال از بقیه بپرسم

یه داستان ترسناک ازیه گوشه از زندگیم پنج شنبه شب ساعت دوازده شب هرکاری می کردم خوابم نمی برد تازه کرونام خوب شده بود ومن درست دوهفته بود نه مامانم دیده بودم نه بابام فقط خواهرم ازدم در میومد سراغم می گرفت میرفت حالا که خوب شدم قرار شد با بابام ومامانمو ابجیم بریم جنگل  اونشب خیلی اضطراب بی دلیل داشتم بزور خوابیدم ساعت دو شب  شد گوشیم زنگ خورد زن عموم که میشن همسایه دیوار به دیوار مامانم اینا گفت بیا که بابات فکر کنم قندش بالا رفته منم توی دودیقه اماده شدم و رفتم  پیاده تا خونه مامانم فقط سه دقیقه راهه ولی بابام برده بودن بیمارستان شوهرمم اونشب خونه نبود بزور با زن عموم ابجیم ماشین پیدا کردیم رفتیم بیمارستان تارسیدم دیدم عموم وداییم زیر بغل دادشم گرفته مامانم پایین پله ها داره گریه میکنه مثل یه کابوس خیلی وحشتناک که هر چی جیغ می کشیی نمی تونی ازش بیدارشی اون اتفاق کابوس نبود بلکه بدترین واقعیت زندگیم بود لطفا برای شادی روح پدر قشنگم یه صلوات میفرستین 

من به یه دلیلی یه دونه قرص جلوگیری خوردم چجوری باطلش کنم  الان تخمک گذاریم خراب شده

یه داستان ترسناک ازیه گوشه از زندگیم پنج شنبه شب ساعت دوازده شب هرکاری می کردم خوابم نمی برد تازه کرونام خوب شده بود ومن درست دوهفته بود نه مامانم دیده بودم نه بابام فقط خواهرم ازدم در میومد سراغم می گرفت میرفت حالا که خوب شدم قرار شد با بابام ومامانمو ابجیم بریم جنگل  اونشب خیلی اضطراب بی دلیل داشتم بزور خوابیدم ساعت دو شب  شد گوشیم زنگ خورد زن عموم که میشن همسایه دیوار به دیوار مامانم اینا گفت بیا که بابات فکر کنم قندش بالا رفته منم توی دودیقه اماده شدم و رفتم  پیاده تا خونه مامانم فقط سه دقیقه راهه ولی بابام برده بودن بیمارستان شوهرمم اونشب خونه نبود بزور با زن عموم ابجیم ماشین پیدا کردیم رفتیم بیمارستان تارسیدم دیدم عموم وداییم زیر بغل دادشم گرفته مامانم پایین پله ها داره گریه میکنه مثل یه کابوس خیلی وحشتناک که هر چی جیغ می کشیی نمی تونی ازش بیدارشی اون اتفاق کابوس نبود بلکه بدترین واقعیت زندگیم بود لطفا برای شادی روح پدر قشنگم یه صلوات میفرستین 
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز