مگه میشه اون تابستونا تو روستا مادربزرگم که شبا باصدای رودخونه و صداهایی که وقتی شب میشد تازه متوجهشون میشدم و سقف بالا سرمون که آسمون پر ستاره بودتو ایوون رو تخت میخوابیدیم فراموش کنم این روزا نیستن که به یاد میمونن بلکه لحظه ها هستن
به کوردی و ترکی مسلطم😎 هیچ ملکه ای نگران حرفایی که مردم در موردش میگن نیست چون خودش باور داره یه ملکه س👸 قوی تر از خودم نمیشناسم چون فقط خودم میدونم چقدر سختی کشیدم ولی قوی تر از قبل ادامه دادم چون رویاهام برای تحقق به یه دختر سرسخت و مبارز احتیاج داره نه یه دختره افسرده و گوشه گیر👸❤