خیلی دلم پره..دلم نمیخاست اینجا مسائل خانوادگیمو باز کنم ولی الان دارم از شدت درد میترکم..
بابام ۲۰ فروردین میره تو ۴۳ سال.داداشم ۱۹ سالشه
خیلی ظلممون میکنه.خیلی زیاد.شغل بابام طوریه که حراست اداره گاز هست.اونجایی که روزی ۱۲ ساعت میره پر از بوی گازهای مختلف بد بد و شیمیایی با صداهای وحشتناکه.اصلا قابل تحمل نیست
ولی بابام بخاطر ما تحمل میکنه...بمیرم براش الهی.۱۲ ساعت تکو تنها اونجا نگهبانی میده.
بماند که داداشم چه ظلم هایی مارو کرده...اوووووو بخام بگم شونصتا تاپیک میشه.فقط بدونید بابام تو کل فامیل انقدر خوبه که حد نداره همه بهش اطمینان دارن.همیشه هرکاری از دستش بر بیاد برای بقیه انجام میده.
اما داداشم اصلا ادم حسابش نمیکنه.در حالی که همجوره دارن ساپورتش میکنن.
چند ماهه بابام به مامانم گفت دارم افسردگی میگیرم دترم مریض میشم اونجا یوقتایی تا مرض سکته کردن پیش میرم ولی طوریم نمیشه....کاش بمیرم براش
گفت سعی کنن بهم سر بزنین بیاین اونجا با هم وقت بگذرونیم..بخدا ۱۲ ساعت تو یه جای متروکه بودن پر از سرو صدا خیلی سخته..
داداشم یک ساله ماشین داره.مامانم اومد بهش گفت که بیا حد اقل هفته ای یبار بریم پیشش
اونم گفت حتما بابامه براش فلان میکنم ایطو میکنم اوطو میکنم.
خیلی زیاد شد بقیشو الان میگم