اره بخدا ده شب میخابیدم ۸ صبح بیدار میشدم .خیلی خوب بود .خدا بگم چکار کنه این شوهرا رو که زندگ ...
بچه ندارم خدا رو شکر من همون موقعع ام دو شب میخوابیدم دوازده ظهر بیدار میشدم ولی الان نه شب خواب دارم نه روز فقط خدا کنه پولمو هر چه زودتر ازش بگیرم مهریه ام نمیخوام جدا شم مثل گذشته زندگی کنم نمیخوام این زندگی رو دارم زجر میکشم خدا نجاتمون بده الهی
سرد شدن اون دعواهای زیادمون خیانتش که البته علنی نشد من از نشونه ها فهمیدم داد و هوار زدن هاش بی توجهی نه تفریح نه مسافرت بدقولی و دروغگویی زیاد فقط خدا کنه تا سال آینده جدا شیم من افسردگی دارم اگه طلاق بگیرم ازش خوب میشم دلم زندگی قبل ازدواجمو میخواد
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...!!!نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...!!!نه در اخبار حرفی زده میشود...!!!نه خیابانی بسته میشود...!!!و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...!!!تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...!!!...!!! پدرم کمی شکسته تر...!!!اقواممان چندروز آسوده از کار...!!!دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...!!!راستی عشقم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!!!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...!ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد...!!!و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...!!!من میمانمو و خدا،بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...!