سال ۸۹ بود مادر بزرگم زنگ زد خونمون کارمون داشت جواب تلفن ندادم بعد دوباهر زنگ زد کلافه شده بودم گوشی رو برداشتم با حالت عصبی گفتم چیه داشت گریه میکرد میگفت مگه شما مسلمون نیستین الهی بمیرم جقد بد بودیم ما البته من سنم کم بود ولی خب دلم میسوزه یادم میفته کاش مارو بخشیده باشه😭😭
چن ماه بعدش برای همیشه از دست ما راحت شد
😭💔