بهش نرسیدم
۲ سال پیش عاشقش شدم و بخاطر مشکلاتش ۳ ماهه جدا شدیم
۳ روز پیش پیام دادم حالشو پرسیدم در واقع اولین مکالمون بعد از جدایی بود و نظرشو در مورد رابطمون پرسیدم
گفت من میخوام برم خدمت شرایط رابطه رو ندارم ی جای دور دست سر مرز افتادم و چون راه ارتباطی ندارم باهات نمیتونم دوریو تحمل کنم و این حرفا
همه میگن بهونه اورد ولی من میفهممش واقعا
شاید من بودم جدا نمیشدم ولی بازم اونو درکش میکنم ک شرایط خوبی نداره و تحت فشاره از تک ب تک حرفاش میشد فهمید
وقتی اخرین بازدیدشو چک میکنم قلبم تیکه تیکه میشه کلا دو بار چک کردم از ۳ روز پیش تا الان ک اخرین بار ساعت ۵ صبح بود پیش خودم میگم چرا باید تا ۵ بیدار میموند
از همه اینا بگذره حالم خرابه چقدر دارم غصه میخورم طی همین ۷۲ ساعت من ۲ کیلو و نیم لاغر کردم کلا ی وعده خوردم از اون موقع تا الان انرژی انجام هیچ کاریو ندارم کارم شده گریه و اشک
صبح بلند شدم برم پیاده روی ساعت ۸ این حدودا بود ک از شدت ضعف سر پله های پیاده رو افتادم حدود ۸ پله رو خوردم زمین الان کل بدنم زخمه و درد میکنه
من هیچوقت تو زندگیم ب شکست عشقی اعتقاد نداشتم حتی طی ۳ ماه گذشته حالم اوکی اوکی بود
ولی الان خوب نیستم
اینقدر رابطه خوب و رویایی داشتیم ک مطمئنم فراموش نمیکنه خودمون رو
همیشه تو دوران باهم بودنمون بهم میگفت وقتی رفتم خدمت جدا میشیم من باور نمیکردم
دفعه اخری ک دیدمش اینقدر بهم گفت تو منو فراموش میکنی ما جدا میشیم ک من عین ابر بهار جلوی خودش گریه کردم
خودشم ناراحت بود غم توی چشاش داد میزد
بهم میگفت حتی اگ ی روز جدا شدیم بدون اسمت روی قلب من هک شده تا ابد و میگفت بدون عاشقتم هر لحظه
ای کاش این حرفارو نمیگفتم تازه اشکم بند اومده بود و دوباره گریم گرفت