2726
عنوان

یه آدمی هست

145 بازدید | 15 پست

نمیدونم انگار روح آدمو بو میکشه😕ازین لحاظ میگم که من ازش خوشم میاد، بعد روزایی که بهش فکر میکنم هی میگم خدایا پس کدوم گوریه این آدم؟ چرا پیداش نمیشه؟، اصلا نمیاد نمیاد، به محض اینکه چند روز فراموشش میکنم درگیر زندگی خودم میشم سروکلش پیدا میشه بلاخره یکاری میکنه. چرا اینطوریه؟ 

بهش فکر میکنی و انرژی سمتش میفرستی. چندروز بعد دریافت میکنه و سر و کله اش پیدا میشه

چرا همون لحظه دریافت نمیکنه پس 

موقعی که دیگه درگیر خودتی دریافت میکنه چرا


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بهش فکر میکنی و انرژی سمتش میفرستی. چندروز بعد دریافت میکنه و سر و کله اش پیدا میشه

ببین مثلا من یماه تمام فکر و ذکرم اونه بعد یه هفته بهش فکر نمیکنم دقیقا همون لحظه یه کاری میکنه

2728
چرا همون لحظه دریافت نمیکنه پس  موقعی که دیگه درگیر خودتی دریافت میکنه چرا

سطح انرژی هاتون متفاوته احتمالا.

شاید همونموقع دریافت میکنه ولی انقدر مهم نیست که پیگیر بشه

من دوبار این حالت رو تجربه کردم. یکیش خوب بود. یکیش نه.

ببین مثلا من یماه تمام فکر و ذکرم اونه بعد یه هفته بهش فکر نمیکنم دقیقا همون لحظه یه کاری میکنه

متوجه شدم.

نوشتم برات. سطح انرژی هاتون متفاوته و بعد اینکه براش جدی و مهم نیست

اول الویت هاشو میبینه بعد میاد سراغ شما

چی خوب بود چی خوب نبود؟ متوجه نشدم 

الان که فکر کردم دیدم خیلی بیشتر از 2مورد تجربه کردم. ولی این دوتا رو مینویسم برات.

خوب بود: خیلی سال پیش مثلا 14-15 سال پیش. یه آقای درویشی که از من بزرگتر بود و کرامات هم داشت. خیلی زود انرژی منو میگرفت. حتی تو یه شهر نبودیم و همدیگرو نمیدیدیم. ولی اون از همچی خبر داشت. حس من رو درست میفهمید. مثلا جایی دلم گرفته بود یهو زنگ میزد دقیقا میدونست از چی دلم گرفته و کمکم میکرد. یک نیمچه خواستگاری هم بعدها از من کرد که جوابم منفی بود و تمام شد.

خوب نبود: 10-11 سال پیش . باز با یکی آشنا شدم. 5جلسه اول خوب بود خیلی دلبسته ام کرد. یهو بد شد. من دختر خانواده بودم. بهشون معرفی کردم. شروع به معاشرت کردیم یهو اون خودشو کشید کنار.(البته الان که دارم مینویسم هزارهزارهزار مرتبه خداروشکر که با این ازدواج نکردم)
آره. بعد همین که میگی. یهو مدت طولانی نبود. من بیخیالش میشدم. مثلا به خواستگار دیگه ای داشتم فکر میکردم یهووووووو پیداش میشد. قشنگ با اعصابم بازی میکرد. من بهش فکر میکردم. تو ذهنم باهاش حرف میزدم. باهاش تو ذهنم کات میکردم. مدتها میگذشت یهو پیامک میداد حال و احوالپرسی.

هیچوقت منو به خونواده اش معرفی نکرد. هیچوقت نگفت دوستم داره. هیچوقت جلو نیومد.


2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز