ظهر زده بود میگه ساعت 12شب لرز داشتم3شب دیدم چشام سیاهی می ره دست و پام می لرزه رفتم اب قند خوردم بعد دیدم بدنم داره تعادلش از دست میده بزور یه بار دخترم و صدا زدم دیگه نفهمیدم چی شده دیدم دخترم میزنه صورتم پشت اونم اب قند داده بود به حدی که خودشو خیس کرده بود زنگ زدن آمبولانس بیاد میگه رفتم حموم خودم بشورم دوباره اونجا افتادم .....میگه مرگ چقدر آسوده هیچی متوجه نمی شدم یه لحظه است