اینکه اره ... ولی دلیل نمیشه بخاد رفتار خاص نشون بده
جاریم ازشوهرش گوشی ایفون پرومکس خاست اونم رفت خرید
خلاصه ک پاش روی گلوی پسرشونه ...
اونوقت من زمین تااسمون باااون فرق دارم
تازه من شاغلم هستم
بجااینکه منو بزارن روسرشون ک هوای پسرشون رو دارم
دقیقا من شوهرم چند ساله مخالفت میکرد میگفت نه خواهر بزرگمه مثل مادرمه تو فکرت اشتباهه درست برداشت نمیکنی و...
از خدا خواستم خودش دست اینو رو کنه تااینکه طی دوسال گذشته خوب خودشو نشون داد که شوهرم خودش فهمید و الان هرچی درمورد اون بگم قبول میکنه
من جاری ام ی ادم بیخودو حرف درار هست که کاری جز فضولی و دخالت تو زندگی دیگران نداره من بزرگترم از نظر سنی و جاری بزرگه هستم ولی خدا شاهده از دست جاری ام به خدا پناه میبرم من اصلا خونش نمیرم ولی اون ی چند باری برای فضولی اومده و عتیقه رو خونه ی مادرشوهرم میبینم تو اون فرصت کم هم حرف میزنه و نیش خودشو میزنه که امیدوارم لال از دنیا بره مادرشوهرم هم طرفدار اونه چه میشه کرد قاضی خداست و بس
واقعا خدا جوابشو بده چیز دیگه ای نمیتونم بگم فقط خدا خیلی زبون بدی داره من 44 سالم هست بلد نیستم جواب بدم یعنی شوک میشم از کاراش مادر شوهرم هم میگه گذشت خوبه ادم هر چی رو حرف نمیکنه میگم مگه شما نمیبینید چی میگه مادرشوهرم میگه عیب نداره عیب نداره منم سکوت میکنم ولی از درون خیلی ناراحت میشم اینم شانس من خیلی بیعرضه و بی زبونم
دیگه خواهرش کاری کرد ک از حدش گذروند،منم بی زبانم و ساده دیگه منفجر شدم مودبانه اس دادم ب خواهرش ک فتنه ننداز،در جوابم توهین کرد و زنگ زد شوهرم پر کرد و زنگ زد ب مادرم هم توهین کرد ...دعوا درست شد و ب شوهرم فهماندم پام خونه اش نمیگذارم،، الان خودش و بچه ام میرن خونه اش،،دعوت هم کنه من نمی رم شوهرم خودش با بچه ام میرن،،شوهر منم دعوتشون کنه شوهرش و بچه اش میان خواهرشوهر نمیاد ک بهتر.. بهتر شد یک عفریته فتنه کمتر ببینم بهتره،، یا یکسر متلک مینداخت،یا فتنه مینداخت ،یا حسادت و رقابت داشت،ب در میگفت دیوار بشنوه.. شرش کم راحت شدم از شرش... الان خونه مادرشوهرم ببینم محل سگ نمیدم بهش مقل خودش شدم انگار وجود نداره.
واضافه کن مادر شوهر شوهر. جاری. بهشتی میشه اگه نباشن
