خانما تسبیح هاتون اماده کنید داریم میریم پربازدیدا
من ناخوداگاه وارد این رابطه شدم هر شب تا صب حرف میزد
میگفت دوست دارم
ولی بد دهن بود میگفت احمق کوسخول یا میگفت تو‌چی میدونی اصلا تو کوسخولی تو اوسکولی و...به خونوادم تو دعوا فوش های کثیف میداد به مادرم به پدرم فوشای ناموسی وحشتناک
منم‌گریه میکردم که چرا میگفت بیا بغلم با فوش من که چیزی نمیشه
(بهم کفت نهایت تا یه سال میام خاستگاری)
بسه دیگه شوروشو در آوردین هی صلوات صلوات
خودتون بشینید ۱۰۰ تا بفرستید خب
دوستای مهربونم خیلی محتاج دعاتونم ، برام دعا کنین یا صلوات بفرستین♥
من اونقد افسردم حموم نمیرم
همشو الان میزارم همه نوشته شده فقط قسمتون دادم گزارش نزنید
خب خب بقیه داستان
منم اشتی میکردم
همیشه میگفت مهم اینه میپرستمت
اینا چیزی نیس که باعث جداییمون بشه
منم‌میگفتم‌باشه و‌زود فراموش میکردم
به شدت شکاک بود اوایل بخدا بخاطرش سرمم بلند نمیکردم مبادا خیانت محسوب بشه
همه زندگیمو کرده بودم اون
وقتی گوشی یا ماشین گرون میخریدم میگفت عقده ای همش به فکر این‌چیزایی
همش‌میگفت مادیات ذره ای ارزش نداره همه چیییییییی معنویات تو اوسکولی اگه مثل من نشی من نمیخااااامت هربار تهدید.....
