فردی که می رود، دیگر رفته است. حتی اگر به فاصله کوتاهی از کار خود پشیمان شود، بی فایده است. رفتن، در ذات خود شکستن حرمتی را نهفته دارد که قابل جبران نیست. یک قوری چینی شکسته را می توانید بند بزنید اما هر بار که می خواهید از آن استفاده کنید دست و دل تان می لرزد که مبادا آب از ترک ها نشت کند. آن که می رود، آن رفته، بازگشتش نتیجه خوشی ندارد. بازگشت،گاه پوششی است بر تحقیری که به همسر روا می شود. زندگی مشترک ارزشمند است اما نه به این قیمت که تحقیر شویم و هر ثانیه، سوهانی باشد بر اعصاب مان که مخدوش شده است و جای خالی ندارد.