خب من هميشه تو كافه ميبينمش كه با دوستاش مياد
مثلا جديدانا(قبلانا ازين كارا نميكرد)اونروز حواسم بهش نبود اومدم نگاش كنم ديدم بهم زل زده منم گفتم خي من بهش زل بزنم از رو ميره ولي اونم همنطوري زل زد ديگه چن ثانيه بعد خودم نگاه گرفتم تو فاصله كم از هم بوديم شايد ٣'٤قدم.يا مثلا اونروز يه اتفاقي افااد كه فقط ٤دقيقه اومد كافه بخاطر من يعني يه چيزي شد ك فهميزم بخاطر منه
اونروز باز من همون كافه بودم كافه سرباز كنار خيايونه با ماشين اومد اينطوري بهم نگاش كرد لبخند زد يهو همون راه و دور زد خيلي ضايع تا ميخواست به من برسه شيشرو داد پايين همينطوري كه داشت رد ميشد زل زد.دقعه بعديم اومده ود هيمنطوري مثه گاوا ميخنديدن با دوستاش تو ماشين ميخواست تيكًاويًبگيره و با خنده نگاه ميكرد