وقتی ۷ماهش بود مادرش رفت با یکی دیگه و بچه موند با باباش ولی خب داداشم کار میکرد و نمیتونست خونه بمونه و از بچه مراقبت کنه و واقعا هم سخت بود تا اینکه من با همسرم حرف زدم و اونم قبول کرد و ما آوردیمش پیش خودمون..داداشم از همون اورد هزینه هاشو خودش تامین میکرد هر چی که نیاز داشت رو به تعداد زیاد میگرفت که چند ماه داشته باشه بچه و خرجش با همسرم نباشه اینطوری راحتتر بود وگرنه مشکل مالی نداشتیم.از اول که بدنیا اومد من عاشقش بودم خودم بچه ندارم همسرم بچه دار نمیشه و منم مشکلی ندارم ، هر روز باید میدیدمش تا اینکه این اتفاق افتاد...الان ۳ونیم سالشه و مادرش برگشته کلی خواهشو التماس به داداشم که اشتباه کردم و میخوام برگردم و زندگی کنم، از برگشتنش ناراحت نیستم ازاینکه قراره ازش جدا شم و بسپرم دست همچین آدمی که مهر مادری نداشته و بخاطر یه نره غول بچه ۷ماهه رو ول کردو رفت دلم میشکنه واقعا 😞
🥺
طفلک اون بچه چه سرنوشتی داشته
نمیدونم چی بگم فقط متاسف شدم😕
عجب
رفته عشق و حالشو کرده تازه یادش افتاده برگرده....
الهی 🥺🥺🥺 خب به داشت بگو چند روز در هفته بمونه پیشت
عجب موقعیتی. هیچجوره نمیتونم قضاوت کنم
بچه به شما میگه مامان یا میدونه عمه شی
برادرت قبول کرده باهاش زندگی کنه؟
ب داداشت بگو بدتش ب تو و یه بچه دیگ بیارن بگو من نمیتونم بدونش زندگی کنم میمرم
برادرت قبول نکنه
کاش بردارت قبول نکنه اون دیگه قابل اعتماد نیست
خیلی حس بدی
انشاالله که به خیر و خوشی دوباره کنار هم باشند
اگه برادرت بخشیدتش خب حتما حکمتی داره دیگه بیخیال بچه رو بده مادرش
خیلی سخته
من جای برادرت بودم قبولش نمیکردم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
