من دانشجو ترم ۷ تربیت معلمم متاسفانه به دلیل مجازی شدن دانشگاه ها کاورزی درست و حسابی نت نستیم بریم و محتوای کتاب ها و اساتیدمون خوب نبود
و اینکه من یک دوره افسردگی و اضطراب داشتم طوری که جلوی جمع هم کلاسی های دانشگاه به وضوح صدام لرزش داشت الان حالم بهتره
من هر جا که برم بچه داشته باشن ناخودآگاه بچه ها بهم جذب میشن
دیروز خالم بچه ی جاریشو آورده بود خونه ی مادربزرگم این بچه از بین اون همه آدم اومد نشست کنار من و نقاشی کشید و فقط اجازه میداد من به وسایلش دست بزنم😂
خالم میگه رفته خونه خیلی تعریفتو کرده گفته خیلی خانوم خوبی بود
امیدوارم مدرسه هم اینطوری بچه ها دوستم داشته باشن نحوه ی تدریس رو که از اینترنت نگاه میکنم چون چیزی یادنگرفتیم نگران بودم بابتش
و گفتم بچه ها گناه دارن برم بخش اداری کار کنم
هنوزم نگرانم ای کاش پایه ای که قراره تدریس کنم رو زودتر اعلام کنن از تابستون سال اینده خودمو آماده کنم