سلام بچه ها حالتون خوب راستش امروز اعصابم یکم خورد شد خواستم بیام باهاتون درمیون بزارم🤩😁
من ۱۹ سالمه ۳ ساله عروسی کردم یه دختر ۸ ماهه دارم واحد ۸۰ متری بغل مادرشوهر زندگی میکنم
دیشب همه خونه مادرشوهرم بودیم همه شیرینی و کیک خریده بودن بعد موقع خداحافظی مادرشوهرم گف ما شیرینی و کیک نمیخوریم آیدا بیا یکم ببر با خودت من گفتم الان دستم پر باش میام میبرم دخترم بغلم بود
امروز صبح شوهرم از مغازه اومد گف آره برو یکم شیرینی بیار
(من مثلا میرم خونه مادرشوهرم ی وقتا غذا اینا رو هم اونجا میخوریم و سر همین یخچالشو باز میکنم و اونم میاد خونه من همینطور ه )صبح رفتم دیدم مادرشوهرم نیس ی خواهرشوهر ۱۸ ساله مجرد حسود دارم ک از اول زندگیمون با من دشمنی کرد تا الان .رفتم در یخچال و باز کردم ۵ ۶ تا شیرینی چیدم تو بشقاب و آوردم بعد ک شوهرم خورد و رفت خواهرشوهر بدون در زدن اومد تو گف چرا در یخچال و باز میزاری دیشبم تو باز گذاشتی منم گفتم خب ببند 😁(کلا باهاش نمیحرفم)اخم کردم اونم گف ب مامانم میگم منم خندیدم گفتم برو ببند و اونم در و کوبید و رفت بعد حدود ۲۰ دقیقه رفتم خونه مادرشوهرم دوباره ک وسیله های دخترم ک دیشب جا موند و بیارم چشم خورد ب در یخچال ک نصف باز گذاشته بودش(در صورتی ک حتی ی درصدم من هواسم نباشه در باز بمونه غیرممکنه اون همه باز باشه من متوجه نشم) حالا اصلا باز هم باشه چرا این ۲۰ دقیقه اس نمیبندد 😐فهمیدم نقشه خواهرشوهرمه ک بین منو و مادرشوهرم اختلاف بندازه و شوهرم منو و دعوا کنه ک آره چرا باز گذاشتی 😐منم دریخچالو بستم چون واقعا دلم نیومد خراب بشه و اومدم الان مامانشم اومده ها ولی نمیگه منتظرم بگه ک منم بگم . این خواهرشوهر خیلی دختر بی ادبیه با همه دعوا کرد ما ۶ جاریم باهامون سر جنگ داره با من بیشتر خواستگارم نداره (درسم نمیخونه)چن دفعه هم با دوسپسرش تو پارک گرفتنش ک اگ شوهرم بفهمه کشته اش چون از این چیزا ندارن و قبول ندارن خیلی با من مشکل داره همیشه منو و دیدنی زیر زبونش چرت و پرت میگ اما جرات نداره جلو خودم یا شوهرم چیزی بگه .ببخشید طولانی شد