امشب میخایم بریم خونه مامانم. خونه مامانم نزدیکه بهم یخیابون اونورتر. شوهرم سر کاره من میحام زودتر برم شام بزارم برای مامانم.خودش همیشه بی حاله. بشوهرم میگم من میرم تو بیا. چون یکادو خریدم یکی دیگم میخرم گفتم کادورم خودم مبخرم. شوهرم میگه من تنها نمیام. تو بورو آشپزی کن برگرد خونه من دوش بگیرم با هم بریم. گفتم تاره عروسی ک خجالت میکشی. میگه تو بمن ارزش نمیدی یعنی چی تو اول بری بعد من پشت سرت راه بیافتم بیا م. زنوشوهر باید با هم برن.