با مادرشوهرم حرف نمیزنم بمن فش داده بود شوهرم گیر داده امروز ک روز مادر بریم اونجا منم گفتم ی موقعی بریم ابجیت داداشت نباشن اونام بهم بی احترامی کردن گفت خفشو با اونا چیکار داری با اینک خودش با چشای خودش دیده چقد عذابم دادن حالا من فعلا نامزدم خونه خودم نرفتم بهم فش همه کس کشید گف ن ابحیع ت خوبه بعد قسم خورد نمیخامت برو الانم زنگ زد ب بابام بابامو کشوند پیش خودش بنظرتون میخاد بگه حالم بده واقعا بابامم سمت اونه طرف منو نمیگیره طلاقم بگیرم هم اخلاق بابام بده هم مامانم بیشتر عذاب میکشم چیکار کنم 😔😔😔😔😔😔😔