تا نصفه خوندم.
دختره پدر مذهبی و مادر آزاد داشت که جداشدن.پدرش ازدواج کرده و چون دست بزن داشتو اذیت میکرد دختره فرار میکنه میره خوابگاه درس میخونه و کار میکنه تا اینکه با ی پسره آشنا میشه و اوایل خوب بوده پسره بعد ها خواسته های بد داشته ازش.بالاخره از خونه پسره هم دعوا میکنن میذاره میره .
بقیش ترکید.
میگفت اگه برگردم باید ب خواسته های غیر اخلاقیش تن بدم