خانواده همسرم نوه خاله ش رو بهش پیشنهاد دادن شوهرمم گفته بود نرین خواستگاری اونو نمیدن ولی باباش گفته بود خانواده دختره رد کرده بودن من ده سال پیش ار شوهرم پرسیدم کسی رو دوست داشتی گف نه خیلی اصرار کردم گفتم از بین دخترا کدوم رو خوشت اومده بود خلاصه گف عاشق نبودم ولی از نوه خاله خوشم میومد .حالا ده سال گذشته .بابای دختره فوت شده با شوهرم رفتیم خونشون .دختر حتی وقتی تو جمع با شوهرم صحبت میکرد حسادت میکردم بهش .دختره خیلی خوشگله محجبه خوش برخورد .شوهرمم بچه مثبت عاشق زنه با حجابه ولی برعکس من چادری نیستم و حاضر نشدم چادر سرمم کنم همیشه ارایش دارم .خانواده همسرم این دختر رو میخواستن برن خواستگاری شوهرم گفته بود نگین اینو نمیدن .یه روز ازش پرسیدم تا حالا کسی رو دوست داشتی گف نه اهل دوستی اینا نبوده بعد انقد پیله کردم گف عاشق نبودم ولی از نوه خاله ام خوشم اومده بود
خب
حس کردم خدا اینا رو برا هم ساخته بود چون شوهرم خیلی مرد خوبیه هم از نظر قد و چهره هم اخلاق .از نظر اخلاقی هم شبیه هم بودن اگه اینا ازدواج میکردن خوشبخت ترین زوج میشدن
مهم اینه الان تو زنشی
خب
دیگه گذشته کاری ازت بر نمیاد🤦♀️
نباید میپرسیدی اشتباه کردی ، چرا بیل میزنید باغچه ی همو؟ حالا خوب شد ؟
خب
داستان رو دو بار تکرار کردی بی خیال هر چی بوده گذشته گذشته رو شخم‌نزنین
دقیقا هدفت ار پرسیدن این سوال چی بود؟
چی گیرت اومده الان غیر از اعصاب خوردی
تازه با این سوال تو ممکنه باز هم بهش فکر کنه
این پیله ها چیه میکنین؟طرف رومیبرین به دنیای خواسته ها و تمایلاتی که سالهاست حتی بهشون فکر هم نمی‌کرده خودتون رو هم اذیت میکنین
چرا راحت زندگی نمیکنین؟
خوشی زیاد زده زیر دلت نشستی مشکل تراشی میکنی؟؟
بعد ده سال چه اهمیتی داره؟؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
