امروز یکی از هم دهاتیا اومده بود از مامانم گل بگیره ببره بکاره دیر به دیر میبینیمش اما خوب هم دهاتیم با مامانم جوره
منم میدونید بخاطر کجی انگشت پام یه کش مانندی پوشیده بودم اوند یکم نشست و گفت چخبر به من خوبی و اینا بعد هی گیر داد این چیه پوشیدی برا چی پوشیدی
اتقدر گفت منم از حرصم دراوردم گفتم بخاطر این پوشیدم تا دید یکم هیجی نگف بعد گفت وای حیف چرا اینجوریه و اخی و حیف دختریتو و اینا و تشریف برد . بعد گفته بود یه پسر خوب دنبال دختر میگشت خواسته منو بگه و دیگه مشیمون شده و حتی گفته دختر بیجاره دندوناشم درس نمیکنن هیجی ولی پاش خیلی بد بود . 😥😥😥😥😥😥😥
واقعا چرا خدا کاری میکنه همه ب من اینجدری بگن ناراحتم بکنن