دیشب خیلی گریه کردم گفتم خدایا بیا منو ببر که بیهوش شدم خواب دیدم دیوار خونمون خراب شده ولی بعدش نه شهره نه خونست دشتو دمنو کوهستانه خیلی قشنگ بود بعد یکی اومد بهم گفت مطمعنی میخوای بری اگه میای بیا بریم من میبرمت ولی بدون اگه پاتم اینور بزاری دیگه نمیتونم برت گردونم هم دیگه راهی نیس هم برات اونقد خوبه که یادت میره کجا بودی منم فقط نگاه کردم و رفتم تو پیش مادرم گفتم مادرم تنهاست نمیام