2726

من قبلا ۶ سال بشدت یکیو دوست داشتم خیلی مغرور و بداخلاق بود محلمم نمیداد ولی مث دیوونه ها روانیش بودم هرروز صلوات میفرستادم تا تو راه مدرسه ببینمش وقتیم میدیدم قلبم تندتند میزد اروم و قرار نداشت هول میشدم دست و پامو گم میکردم تا اینکه جدا شدیم و دوسال بعد با یکی از خاستگارام وارد رابطه شدم و اون برعکس این خیلی مهربون و خوش اخلاق بود ولی تیپ و قیافه اونو نداشت ب اینم وابسته شدم و با اومدن این قبلی ک هیچ جوره نمیتونسم فراموشش کنم فراموش شد از اونم ۷ ماهه ک جدا شدم ولی وقتی این دومیه رو میبینم فقط خوشحال میشم اصن قلبم تند نمیزنه ولی دوسش دارم این چ حسه؟

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

وابستگی 

وزن اولیه 104😛اغاز رژیم 7اردیبهشت 1400🥴خداروشکر بعد یک سال 30کیلو کاهش داشتم 💃💪اغاز سال دوم رژیم 😍💪وزن فعلی 76😎هدف اول 70،🙃🙃 هدف اخر 68 هر زمان شد  😊😎  من می تونم چون می دونم 😂 یه زمانی چاق بودم همه می گفتن اوف چقد چاق وزشتی 😡منم با ارامش می گفتم درشت مجلسیم دوست دارم اینطوری 😎الان لاغر شدم همونا می گن وای لاغر شدی از ریخت افتادی 😒بازم من می گم دوست دارم می خوام مانکن باشم 😎من برا دل خودم زندگی می کنم نه به فکر ادمای هزار رنگ اطرافم 💪💪💪😎خدا جونم مرسی یه دختر  ناز ویه پسر جیگر بهم دادی باباشونو نگم دیگه خودت می دونی 😄😄😄😄 😍😍😍لطفا مواظب خانواده چهار نفره ما باش 😍😍😍 😍😍من یک دختر یک همسر  یک مادرهستم   به وجود خودم افتخار می کنم 😋   من یک خانه دارم یک خانه داره شاغل عاشق کارای هنریم کارم بافته بافت عروسک  لباس وشال وکلاه☺ برا سرانجام رسیدن کارم خیلی تلاش کردم 💪کلمه نمی تونم در فرهنگ لغات زندگی من وجود نداره😎 کاری نیست که نتونم انجام بدم من یک زن هستم 😊😊😊😊خدایی سوال کردی جواب می دیم ریپلای نمی کنی یه لایک بکن 
ینی اولی عشق بوده

اره

وقتی چشمت رو در برابر هر عیب طرف مقابل میبندی

وقتی هر اشتباهی میکنه تو ذهنت هزار بار خودتو محکوم میکنی و بهش حق میدی

یعنی عاشقشی

صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار ، قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست...

دوستش داری

وابستشی


ولی دلبسته و عاشق نیستی

واین انچنان مهم نیست    سعی کن کسی رو واسه زندگی انتخاب کنی که دوسش داری و فرد ایده ال و خوبیه

تا کسی که عاشقشی   اما دوست نداره و ایده ال نیست

🖤 دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی اید 🖤باز میشه این در صبح میشه این شب  صبر داشته باش 🖤گر تو با بد، بد کنی! پس فرق چیست؟!💙یا حسین ادرکنی   یابالغوث ادرکنی 💙.. با گریه هام میاد غم هامو حل کنه   نزدیک میشه تا منو بغل کنه   از اسمون شهر خیلی پایین تره    درو که وا کنی💙 خدا 💙پشت دره   چشمامو بستم از کنارش رد شدم   چشماشو بسته تا نبینه بد شدم   هرکاری میکنم ازم نمیگذره  حسی که بین ماست از عشق بیشتره....     با خوشحالی دیگران خوشحال شو!  نوبت توهم میرسه😘😉     میشه برای حاجتم یه صلوات بهم هدیه بدی 😘        خداوند فرمود: با زبانی دعا کن که با آن گناه نکرده باشی تا دعایت مستجاب شود !!!به دیگران بگو برایت دعا کنند چون با زبان آنها گناه نکرده ای. 💙اباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باش
اره وقتی چشمت رو در برابر هر عیب طرف مقابل میبندی وقتی هر اشتباهی میکنه تو ذهنت هزار بار خودتو محک ...

دقیقا افرین اولیو با خودم میگفتم حتی معتادم بشه میخاااااامش هرطوری باشه ولی دومیو چون خوب و مهربون بود میخاستمش خیلی فرقه بین این دو

وابستگیه چون بخاطر فراموش کردن عشقت اومدی سمت این .وابسته شدی

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
دقیقا افرین اولیو با خودم میگفتم حتی معتادم بشه میخاااااامش هرطوری باشه ولی دومیو چون خوب و مهربون ب ...

به این میگن عشق دقیقا

ادم حاضره هر جور که شده کنارش داشته باشتش


ولی وقتی یه نفر رو بخاطر منافعش بخوایم دیگه عشق نمیشه گفت بهش

چون اگه اون منافع رو نداشت اصلا حسی بهش نداشتیم

صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار ، قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز