هی به این فکر میکنی که یروزی قراره آسون بشه همه چی
روز و شب تو خونه تنها با خودت کلنجار میری عوضش شوهرم بد نیست دارم مادر میشم قراره یه کوچولو بیاد تو خونمون
ولی
ولی میدونی یه جاهایی کم میاری از تنهایی از اینکه یک ماهه حتی بیرون نرفتی از خونه
از غذا پختن خسته میشی از ظرف شستن از کارای تکراری
حتی میگردی تو شوهرت دنبال نقطه ظعف واسه غر زدن واسه بهانه گیری
اونوقت ه که دلت میترکه احساس تنهایی ه تنهایی میکنی
مثل امشب من... 😔