لایککک
درسم تموم شد و برگشتم شهرمون به قول مامانم دست از پا درازتر.
یکی از اقوام نزدیکمون پسر یکی از همکاراشو معرفی کرده بود مامانش زنگ زده بود و حالا چون من فوق لیسانس بودم به مامان گفته بودم مبادا که لیسانس قبول کنه برا خواستگاری
این بنده خدا هم گفته بود پسرم لیسانسه مامانم گفته بود نه گفته بود بذار بقیه شرایطشو بگم
لایک لفطا
فارغ التحصیله شریفه تهران شرکت داره خونه و از من دوسال بزرگتر بود مامان میگه دیدم مهسو بقیه شرایطش خوبه گفتم بیان میشه گفت این اولین خواستگار درست حسابیه من تا اون موقع بود اولین بار مادرش تنها اومد و منو پسندید چند روز بعد زنگ زدند و با پسرش اومدند مادر و پسر
خوب ؟
جالب شد
میشه بگین الان چند سالتونه؟
بقیش بگو
اینا اومدند طبق معمول من از قیافش خوشم نیومد و دل ندادم بهش یه پسر لاغر قدبلند تر از من در حد ده سانت و اومدند مادر پسر نشستند من یادمه یه شلوار مشکی پوشیده بودم با یه پولیور و به صندل که بنا به گفته خودش از سادگی من خوشش اومده بود چون می‌گفت قبل شما یه جایی رفته بودیم دختره همه جاشو ریخته بود بیرون.
و برگشت به مامانم گفت میشه ما با هم صحبت کنیم
بچه ها لایک کنید لطفا
میشه لایکم کنین ♥️
یه نفر منو ریپلای کنه فقط بنویسه بیا داستان بخون تا بیام تو این تاپیک ممنونم
منم لطفا لایک
و ما رفتیم اتاق من منم که تا حالا نه با پسری صحبت کردم نه جلوی خواستگاری دراومدم نه می‌دونم چیا میگن صحبتهای شد همون جلسه اول گفت مهریه چقدر باشه
حالا که به اون دوران فکر میکنم میبینم هشدارها بود زنگ خطر معلوم بود ولی من گاگول بودم حالیم نمیشد من ساده هم برگشتم گفتم مهریه مهم نیست. لبخندی گوشه لبش نشست. و
کمی صحبت کردیم اومدیم بیرون. یادم میاد دسته گلی هم که آورده بودند پنج شش شاخه از گلهای خیلی ارزون منی که به جزییات اهمیت نمی‌دم خیلی سریع فهمیدم دسته گل چقدر ضایع هست که بعدها گفت چون نمیدونستم ازت خوشم میاد یا نه دسته گل ارزون گرفتیم اینم هشدار دوم بود که من باز حالیم نشد
جالب شد
پسره خسیس بود و ایشون متوجه نشدن و الان ناراضین 😁
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
