چه داستان ترسناکی واقعا استرس اون لحظه که مچتو گرفتن خیلی وحشتناکه
آره مراقبه خیلی باهام جور بودش خودش کمک میکرد از رو برگم نگا میکرد به بقیه میرسوند میدونم اگه بچه گفتن اسممو به حرف بچه گوش نمیدن اگه مراقبه تایید بکنه بگه آره که فک نمیکنم چون خودش میرسوند یا اگه اسمم و گفت بود بهم نمیگفت این موضوع رو اصلا و اگر پام گیر بود صد در صد نمیذاشت امتحانای دیگه رو بدم