سلام
باخودم عهد بسته بودم که اگه نتیجه انتقالم مثبت شه بیامو تجربه هامو بهتون بگم...چون خودم تموم این مدت داخل سایت فقط دنبال تجربه و حال خوب بودم.
اول از همه من آذر ماه ۱۴۰۰ تخمک کشی شدم که ۱۵ تا تخمک داشتم و ۹ تا جنین تشکیل شد.ماما های مرکز گفتن پریود شدی بیا واسه انتقال.روز ۳ که رفتم سیکل انتقال رو شروع کردن و استرادیول دادن بهم..من تو این ۱۰ روزی که باید صبر میکردم تا سونوی بعدی،۳ بار لوبیا سبز خوردم بخاطر ضخامت اندومترم..روز ۱۳ پریودیم من سونو شدم و خداروشکر ضخامتم ۱۰ بود...دو روز بعد یعنی ۱۵ عادتیم گفتن برم واسه انتقال.
شب قبل انتقال رفتم حموم و خیلی راحت سعی کردم بخوابم.صبح انتقال اهنگ شاد گذاشتیم و توی ماشین میرقصیدم و به بارون قشنگی که میومد نگاه میکردم.وارد مرکز که شدیم کارای تشکیل پرونده رو انجام دادیم و منتظر نشستیم تا صدامون کنن.قبل انتقال مثانه رو چندباری خالی کردم که پر زیاد نباشه و بعدش اذیتم نکنه.کلی با پرستارا و بقیه مریضا قبل انتقال خندیدیم و مسخره بازی دراوردیم.لحظه انتقال خیلی حس خوبی بود...جنین شناس داشت دوتا جنین خوب رو واسم انتقال میداد و دکتر ازم خواست سوره حمد رو بخونم...پرستار بالاسرمم که دوستم بود دستم رو گرفته بود و برام دعا میخوند...اون موقع فقط به چیزای خوب فکر میکردم.بعد که تموم شد و اوردن داخل بخش کلی میخندیدم و خوشحال بودم.نمیدونم ته دلم یه امیدی داشتم که مطمئن بودم میشه...قربون بزرگی خدا برم...بعدشم اومدم خونه و تا سه روز استراحت نسبی داشتمو و غذاهای سبک میخوردم و کلی فیلم طنز میدیدم و سرمو گرم میکردم،صبح ها سوره ی الرحمن پخش میکردم و میزاشتم رو شکمم،شباهم سوره ی صافات رو که واسه تقسیم سلولی خیلی خوبه.راستی ۳ روز اول من زیر دلم تیر میکشید و میدونستم داره یه اتفاقای خوبی میوفته😍
بعدشم که کلا دیگه خودم کارامو میکردم و استرس نداشتم الکی...داروهامم سر وقت میخوردم و هیچ علائمی جز درد پریودی زیر دلم نداشتم...روز ۱۲ انتقال هم ازمایش دادم و بتام ۲۹۰ بود شکرخدا...از این به بعدشم سپردم به خود خدا...که تا خودش نخواد هیچ برگی از درخت نمیوفته.خدایاشکرت