ما فقط خواهر نبودیم رفیق روزای سخت هم بودیم همه ب رابطه ما حسودیشون میشد تااینکه زد و من عاشق ی نفر شدم جدی بود رابطمون اومدن خاستگاری و ...ماجرای من بااون طرف زیاد بود همچین ادم نرمالی نبود اما دوسم داشت خواهرم سر چیزای کوچیک هی بامن قهر میکرد دعوا میکرد ک تو فلانی رو ب من ترجیح دادی ی دوسالی طول کشید تا بهش بفهمونم اون جای خودش توهم جای خودت و رابطه من بااون ادم دیگه خیلی داغون شد هی قهر و اشتی بودیم هردفه ک من بااین قهر میکردم خاهرم کلی زخم زبون میزد بهم ک حقته این لاشیه و فلان ینی دیگه رفاقتی برخورد نمیکرد اشتی هم ک میکردم با طرفم بازم خاهرم همین منوال رو داشت الان دیگه از دستش خسته شدم تا حرف رابطم بااون ادم میشه حالمو ی جوری میگیره اصلأ حرف مثبتی نمیزنه تا حدودی میدونم حق داره خاهرمه ولی از ی جایی ب بد حس میکنم داره زیاده روی میکنه