همه جمع شدیم یه جایی امشب عقد فامیلمونه یکم راهشون دور بود دیگه از الان اومدیم برا همه اتاق اماده کردن ما چون خانواده ایم به من و شوهرم و داداشم و زن داداشم یه اتاق گفتن برید استراحت کنین.بچه هامون بیرون در حال بازی بودن بعد این زن داداشم از من و شوهرم بزرگتره جای خواهر بزرگتر شوهرمه.شوهرم خسته رانندگی بود پشتشو کرد بخوابه.زن داداشم هی با اخم و تخم به داداشم اشاره میکرد میخوام لباس عوض کنم.من پتو انداختم رو شوهرم گفتم خوابیده راحت باش گفت من مثل تو نمیتونم رااااااحت باشم داداشم گفت منظورت چیه مگه خواهر من چشه گفت هیچی فقط گفتم مثل اون نیستم داداشم یکی زد تو گوشش.چون عروسمون تقریبا باحجابه و همیشه لباس عادی من و ابجیمو فرض به هرزگیمون میزاشت و داداشم ایندفعه لجش گرفت.بعد گفت جمع کن میریم که میزبان گفت برید خونه همسایه بغلی باهاشون هماهنگ کردیم برید اونجا و به زور نگهشون داشت.وقتی رفتن شوهرم گفت کاش داداشت یکی هم میزد تو گوش تو که منو همچین جایی نیاری تو این وضعیت بزاری مرخصی بگیرم اخرشم تحقیر بشم.