2733
2734

چشم هایش خبر از جنایتي هولناک میداد امشب آمده بود که تنها دارایي و

سرمایه باقي مانده ام را نابود کند

با یك حالت خاص گفت؛

_ تو زن مني؟ حق من ازت چیه

خودم را گوشه دیوار جمع کردم و گفتم:

_ تو قرص میخوري نباید مشروب هم بخوري

واست خطرناکه

تلخ خندید

_ اون قدر مست نیستم که نفهمم این نگراني ساختگي واقعي نیست

_ پس خواهش می کنم برو بیرون بزار این بچه آروم بخوابه خیلي ترسیده بود با

زحمت خوابوندمش

عمیق به حانا چشم دوخت

_ شارو فهمید شبیه آرازه

خودش هم تا الان حتما فهمیده

اونا نقشه دارن منو نابود کنن بچه رو ازمون بگیرن


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کلافه‌ آهي کشیدم و گفتم:

_ اون هیولا اومده تو رو نابود کنه

اومده توسط توي ساده و احمق به اهدافش برسه

سوشا طعمه نشو

اشکش را از گوشه چشمش پاک کرد

_ منم ١بچه میخوام

اگه تو و حانا رو هم بتونن ازم بگیرن بچه امو نمیتونن

تمام بدنم در آني منجمد شد

عضلاتم گرفت

نفسم به شماره افتاد

_ حانا بچه ماست این اراجیف رو تموم کن

دستم را گرفت و به اندامم با یك نگاه خاص و چندش آور خیره شد

_ چه اشکالی داره یه خواهر یا برادرم داشته باشه

دلي فقط امشب منو تحمل کن

فقط امشب واسه من فداکاري کن

لعنتي تو زن مني

2728

جواب این همه سال سختي وبدبختي منو بده

به من یه بچه بده

این خواسته بزرگیه ؟

این که از خدت یه تیکه واسه منم بزاري؟

قلبت ، روحت، حست حتي زندگیتو پاي اون ریختي

من فقط ازت یه بچه میخوام

وحشتناک شده بود میدانستم بحث بي فایده است و نباید جنگ تازه اي شروع

کنم!

میدانستم که اگر امشب به هدفش برسد قطعا صب دخترم با جنازه مادر حلق

آویز شده اش رو به رو خواهد شد

به خودم نهیب زدم

" این بار احمق نباش دل آرام! به خاطر خدا به خاطر حانا به خاطر حرمت

تنت"

لبخند تصنعي زدم و گفتم؛

_ الان؟ اینجا؟!

ب*و*سه اي روي گردنم گذاشت

که همان یك ب*و*سه کافي بود که حکم مرگ را براي خودم امضا کنم

2738

_ هرجا تو بخواي ولي همین امشب

براي اینکه از خودم دورش کنم قلقلکش دادم و با همان لبخند دروغي گفتم:

_ برو مطمئن شو اون هیولا خوابه، منم برم حمام و آماده شم

تو هم که از بیرون اومدي دوش نگرفتي

هول شد و گفت:

_ بو میدم

_یکم، برو دوش بگیر  یکم مستي هم از سرت بپره

اتاق پایین منتظرم باش

لبم را ب*و*سید و تشکر کرد

اتاق را که ترک کرد

دست مشت شده ام را گشودم

از شدت عرق خیس شده بود

مستاصل در اتاق رژه میرفتم

یک بار دیگر به صورت دخترم خیره شدم و این چهره قادر بود به من یك قدرت

ماورایي بدهد

تلفن را بي هیچ تردیدي برداشتم ،

گوشي صنم خاموش بودو دلسا هم جواب نمیداد!

دستانم از شدت وحشت و استرس میلرزید و به سختي شماره میگرفتم

خدا را شکر مادر تلفن خانه را باالخره بعد از چند بوق جواب داد

_ الو مامان

صدایش خواب آلود بود با نگراني گفت:

_ واي دل آرامم چي شده مادر؟

ی هو بي اختیار زدم زیر گریه و میان گریه نالیدم

_ کمکم کن مامان چي کار کنم؟ امشب تو بهم بگو چي کار کنم؟ مامان جز

توکسي رو ندارم واسم مادرانه دعا کن تو بهم بگو بهم بگو

مادر بیچاره ام از شدت نگراني به لکنت افتاده بود

_ چي شده تو رو خاک بابات بگو چي شده

_ اون شارو هیولا اینجاست

تمام این مدت توسط اون هدایت میشده

مامان امشب اگه صب شه و دستش بهم بخوره صبحي واسه دل آرامت وجود

نداره

زندانیم کرده راه فراري ندارم

_ چي؟! راجب کي حرف میزني؟ دست کي بهت نخوره؟!

_ سوشا

بهت زده گفت:

_ مگه اون شوهرت ...

اجازه ندادم حتي این تصور به زبان مادرم رانده شود

_ نه مامان سوشا فقط یه اسمه تو شناسنامه ام واسه بچه ام

ولي به همون خاک قسمت میدم بین خودمون بمونه

من من کنان گفت:

_ حانا؟!

_ هیس مامان هیس

حتي به زبون نیارش

_ دست روت بلند کرده ؟

_ مامان اون منو بکشه هم دردش از این واسم کمتره

_ باید به پلیس خبر بدیم

_ به پلیس بگم کمکم کن شوهرم میخواد امشب باهام باشه؟؟

_ یا ابلفضل یا ابلفضل اون مرد روانیه امشب تو رو میکشه اي دختر سیاه

بخت من

صداي گریه هایم امشب قدرت لرزاندن آسمان را داشت

_ مامان منو حلال کن امشب اگه حلالم کني اگه واسم دعا کني خدا کمکم

می کنه خدا هم میبخشتم

ناگهان صداي مامان قطع شد

و امواج، صدایي را به من رساندند که قدرت هربار احیاي مرا داشت

زخم این صدا جادویي بود

_ قبل این که خدا ببخشتت خودت باید خودتو ببخشي؟

خودش بود؟!

قدرت تکلم را باخته بودم

مامان التماسش می کرد نجاتم دهد

فکرش را هم نمی کردم آنجا باشد؟

یعني متوجه جریان امشب و حانا شده بود؟

یا به آخر بحث رسیده بود

با صداي لرزان گفتم

_ تو اونجایي؟

جواب سوالم را نداد و با همان صلابت همیشگي گفت

_ چي شده؟ که مادر این طور پریشونه

از اینکه همه چیز را نمیدانست نفس راحتي کشیدم

_ شارو اینجاست

چند لحظه مکث کرد و گفت:

_ شرکا زدید به تیپ و تاپ هم؟

زهر کلامش قلبم را مچاله کرد

_ من فقط ی بار فقط ی بار اونم به خاطر توي بي لیاقت و زندگي روي آب و بیخودم

به خواسته هاي این بي شرف تن دادم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز