صدایش گرفته بود

_ معذرت میخوام االان بلند میشم

چند ثانیه سکوت کرد و بلند شد و کفش هایش را در آورد و روى تخت نشست

دستم را جلو بردم تا زخمش را لمس کنم

صورتش را کنار کشید

_ بزار ببینم زخمتو

_ خوبم خانوم دکتر

سرش پایین بود چشمم به یقه پاره اش افتاد

_ دعواکردى؟

_ آراز حرف نمیزنی؟

دستانش را جلوي صورتش و گذاشت و آه عمیقی کشید

_ قرصامو میارى بی زحمت؟

بلند شدم و قرصش را با یك لیوان آب دستش سپردم

آب را که سرکشید گفت:

با یه زبون نفهم پشت چراغ قرمز دست به یقه شدم

_ وا چرا؟

_ هی بوق میزد

خندیدم و گفتم: هم بوق زد هم زد ؟

مثل پسر بچه ها گفت:

_ من بیشتر زدم

هر دو خندیدیم

شاید انصاف نبود قدر این روزها را ندانستن


همه جا غرق یك تاریکی محض بود

با آراز روى بام یك آسمان خراش بودیم که اطرافش هیچ حفاظی نداشت

نزدیکم شد

دستش را جلو آورد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خوندم😂

چجوریاست میشه یه کم توصیح بدی

ژانرش چیه ماجراش چیه شخصیت اصلیاچجورادمایین

عمگین که نیست؟

باافتخارفمینیست وحامی حقوق زنان♀️                   We should all be feminist                             #زنان-ناموس-کسی-نیستند  ؛به یادتمام زنان وکودکانی که به نام ناموس وغیرت کشته شدند.🔰                معنی کلمه غیرت توی فرهنگ لغت؛تعصب، حمیت، حسد، رشک، رگ، صفت، مردانگی، مروت، ناموس پرستی🔰معنی کلمه ناموس توی فرهنگ لغت: عیال،مستوره ،عرض،بانگ، اشتهار ،حیله،مکر،تزویر،همسر 🔰مفهوم این دوکلمه چیزی جز یک حس مالکیت تعصبی روی زن ها نیست.🔰باعقل سلیم جوردرنمیاد که یک انسان مالک یک انسان دیگه باشه مگه اینکه رابطشون ارباب-بردگی باشه پس ... زنان،ناموس کسی نیستنددددد.🔰ازرفتارهای مالک گونه شریک عاطفیتون (اینوبپوش ،اونونپوش،موهاتوجمع کن،بااون حرف نزن، پاتوازخونه بیرون نزار، بلند نخند،تتونزن و...) خوشحال نشید این نشون دهنده علاقه نیست فقط نشون دهنده اینه که اون شخص خودش رو محق میدونه حتی برای کوچک ترین ابعادزندگی شماهم تصمیم بگیره برای  پوشش ، روابط،جسم،جان،اعتقادات و... دقیقامثل کاری که اربابان در دوران برده داری توی اروپا نسبت به برده هاشون انجام میدادن.🔰ایدی چنتاپیج فمینیستی رو میذارم حتمابریدبهشون سر بزنیدبهتون کمک میکنه قدرت پیداکنیدوبتونیدازحق خودتون دفاع کنیدودرمقابل تبعیض وبی عدالتی بایستید ♀️feminism.org2♀️women.and.feminism♀️feminism.everyday♀️fatiii-n82♀️hamsarii ♀️teenagers.feminism♀️ توی پیداکردن هرکدوم ازاین صفحات(پیج ها)مشکل داشتید بهم بگیدکمکتون کنم.🔰
2728

خواستم دستم را به او بسپارم اما یك لحظه تردید به سراغم آمد برگشتم و پشت

سرم را نگاه کردم

سوشا !

با نفرت نگاهم میکرد

_ تو مردى سوشا تو مردى

هیچ نمیگوید و به سمت آراز یورش میبرد و به سینه اش می کوبد

هم زمان آسمان آتشین میشود و میغرد

سمت آراز میدوم لبه بام آویزان شده ا ست و تنها با یك د ست خودش را نگاه

داشته است

هرچه تلاش می کنم نمیتوانم باالا بکشمش

لبخند تلخی میزند و دستش را رها می کند

سقوط می کند و من جیغ می کشم

_ آرا....زر

از صداى فریاد خودم بیدار شدم و سر جایم نشستم

هنوز گنگ بودم و نمیدانستم خواب بوده است یا نه؟؟

آغوشی مرا محکم در میان بازوان مردانه اش میفشرد

و با صداى نابش هجی می کند

_ خواب دیدى عزیزم ، تموم شد

سر بر این سینه اش میفشرم و سیراب میشوم از این عطر تلخ

آراز من بود؟

خدایا شکر که خواب بود

تازه گره بغضم باز میشود

موهایم را نوازش می ند و کمی بعد با پشت دست اش هایم را پاک می کند

لبخندش براى من تا پاى جان زیباست

_ باز همون کاب*و*س همیشگی؟

با صداى گرفته و کودکانه گفتم

_ تو از باالای یه برج سقوط کردى

چشم هایش را ریز کرد و گفت:

خوب نمیزاشتي سقوط کنم

به دستهایم خیره شدم و گفتم:

_ سعی کردم نجاتت بدم نشد

انگشتانش را میان انگشت هایم قفل کرد و گفت:

اگه دستم تو دستت باشه

اگه از دریچه چشمات سقوط نکنم

هیچ وقت از هیچ ارتفاعی سقوط نمیکنم

بغض کردم) خودت نمیخواى آخه لعنتی(

تا روز طلاق 3 روز مهلت داشتم

شاید براى همیشه آرازم را میباختم

کاش حداقل این 3 روز با قهر و تلخی تمام نشود

شبی که در آغوشش و سر بر روى بازویش به خواب دعوت شدم

هزار بار دعا کردم به صب نرسد...

چشم که گشودم هنوز سرم همانجاى امن بود سر که چرخاندم با چ شم هاى

بازش مواجه شدم

لبخند زد

_ صب بخیر خانوم

چشمم که به عقربه هاي ساعت افتاد هول شدم

چرا نرفتی شرکت؟ ساعت ١١

بیني ام را فشرد و گفت: امروز ١ شنبه است خوابالو

_ باشه ولی تو تا ظهر هیچ وقت نمیخوابیدى

_ مگه تو میخوابیدى؟

حق داشت فکر کنم آن قدر مست آغوشش شده بودم که به کما رفته بودم

از جایم که بلند شدم چشمم به دستش افتاد که کاملا سفید شده بود

لمسش که کردم یخ بود!

واى خداى من این دست چیزى حدود ١0 ساعت بی حرکت زیر سر من بود

_ آخ دستت بی حس شده؟

دستش را به سختی بلند کرد و گفت:

_ چیزى نیست

_ تقصیر من بود

اخم شیرینی تحویلم داد و گفت:

_ گشنمه خانوم دکتر ، هیلدا رفته مرخصی بریم پایین نیمرو مشتئ بزنیم

_ شروین نمیزاره اون مدلی پر کره و نمك بخورى

لبش را با حرص کودکانه اى جمع کرد

شروین در حیاط مشغول آبیارى درخت ها و رسیدگی به گلخانه کوچك بود

مثل دو دزد پنهانی وارد آشپزخانه شدیم و آرام با خنده هاى بي صدا نیمرو

درست کردیم

آراز با اشتها لقمه میگرفت و دهان من هم میگذاشت

همیشه لذت هر کارى یواشکی بیشتر میشود

١ تابه بزرگ پر از نیمرو را دو نفرى خوردیم

این قدر بامزه نان را ته تابه میچرخا ند و به آخرین قطره هاى کره هم رحم

نمیکرد که دلم میخواست در این حالت عکسی از او بگیرم

تمام که شد شروع کرد به رفع آثار جرم

مشغول شستن تابه بود و رو به من گفت:

_ بگرد ببین اسفند کجاست دود کن بو بره

خندیدم و گفتم: مگه اینجا اسفند هم دود میکنین

این دیوونه هر چند وقت ی بار دو کیلو دود میکنه تو حلق من با ماشالا

ایشالا که چشم نخوریم

پشت چشمي نازک کردم و گفتم:

_ کی تو رو چشم میزنه سیبیلو؟!

اداى بامزه اى در آورد و گفت:

_ گیر دادى به این سبیلهاي من ها

_ فلسفشو نمیفهمم واسه مده یا قانون خان بودن؟

_ فلسفشو بیا در گوشت بگم

گوشم را نزدیک بردم

سرش را خم کرد و در حالی که گاز کوچکی از بالای گوشم میگرفت گفت:

_ وقتی سبیل ندارم شبیه بچه مدرسه اي ها میشم

به خاطر گازش سرخ شده بودم

سرم پایین بود خندید و ادامه داد:

_ عاشق وقتی ام که لپ هات گل میندازه، شرم دخترونه رو خیلي دوست دارم

با شنیدن این جمله بیشتر سرخ شدم و از آشپزخانه به سمت حیاط فرار کردم

شروین در حال شستن حیاط آواز میخواند و با ناز و کرشمه قر میداد

_ سلام شرى روز بخیر

دست به کمر زد و گفت :

_ آفرین تازه دارى یاد میگیریا

با تعجب گفتم:

_ چیو ؟

ریز خندید و گفت:

_ این که ١ مرد رو توسط شکمش و زیر شکمش میشه برده خودت کنی

چشم هایم گشاد شد فهمیدم از عمد جو نیمرو خورانمان را بهم نزده است

ی هو زیر دستش زدم و شلنگ آب را قاپیدم و سمتش گرفتم

جیغ زد و فرار کرد

_ اخلاق گندش هنوز هیچي نشده به تو هم سرایت کرده وحشي شدي

زدم زیر خنده و دنبالش دویدم

اصلا دلم بهانه هاى الکي براي سرخوشی میخواس

سمت شیر اصلي آب دوید و شلنگ را از فلکه جدا کرد

دستش را به حالت تهدید در هوا تکان داد

وقتي که با شلنگ کارواش سمتم حمله کرد

در حال فرار

جیغ کشیدم

فشار

آب زیاد بود

کم آورده بودم و التماسش میکردم

بی فایده بود

آراز را که در حیاط دیدم حس کردم ناجی ام ظهور کرده ا ست از صداى جیغ

من هراسان شده بود

جیغ زدم و سمتش دویدم

_ واى واى آراز

او هم سمتم دوید

در آغوشش محو شدم

فریاد کشید

_ الاغ نکن هوا سرده سرماش میدى

شروین فشار آب را بیشتر کرد و خندید

آراز مرا بیشتر در پناه آغوشش پنهان کرد

آنقدر در مقابل اندامش و بازوان مردانه و سینه ستبرش ریز بودم که کاملا از

خیس شدن در امان بودم

خودش که دست هایش بند ِ من بود

توان مقابله با شروین را نداشت و فقط تهدید می کرد و من در دل چه قدر از

شروین ممنون بودم

با کشیده شدن شلنگ و قطع آب شروین پا به فرار گذاشت

آراز در حالي که صورتم را خشك می کرد سرش فریاد کشید

_ به نفعته از این کشور برى

خودش کاملا خیس شده بود و از نوک موهایش آب میچکید

صدبرابر خواستني تر شده بود

مرا داخل برد و کنار شومینه نشاند و دورم پتو پیچاند و غر زد

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز