2733
2734

به کنترل به یخچال.. چون زن بابام نمیزاشت و قانون بود که من دست نزنم. حتی بابام که از سر کار می آمد زن بابام بهم میگفت فقط سلام میدی و سریع میری تو اتاقت تا شب می مونی و سمت بابات و ما نمیای... شبا هم قانون کرده بود که من سر ساعت ۹ بخوابم. . . به زور میرفتم زیر پتو خودمو به خواب میزدم و غرق شنیدن صدای خنده آبجی ناتنی میشدم که تو پذیرایی کنار بابام و زن بابام دراز کشیده بود و فیلم تماشا می‌کرد... آنقدر گوشمو تیز میکردم که صدای سریال رو بتونم بشنوم و بفهمم فیلم درباره چیه، حتی قایمکی و با ترس شدید از لای در بعضی صحنه های فیلمو نگاه میکردم. زن بابام خیلی دیکتاتور بود و تمام کارای خونه هم با من بود. به دخترش هیچ وظیفه ای نمی‌داد من حتی توالت میشستم. البته میگفت وقتی بابات رفت سرکار باید بشوری و اگه جلوی پدرت کارکنی با شلنگ کبودت میکنم... بابام هم چند سری می دید و یکم غر میزد و زن بابام تا دعوا می‌کرد بابام سریع ساکت میشد.. از بابام خیلی دلگیرم مطمئنم آنقدر تیز و تحصیلکرده و باسواد و تجربه بود که بفهمه زنش چطوره اما منو انداخت زیر دست نامادری و جالب اینه طلاقشم نمی‌داد. آخه خودشونم خیلی مشکلات داشتن و دعوا.‌ تنها آرزوی بچگی هام این بود بابام جدا بشه از زنش... همش حس میکنم تو زندان زندگی میکنم هیچی از بچگیم نفهمیدم همیشه بهترین عروسکا برا خواهرم بود من اسباب بازی نداشتم و حسرتشو میخوردم. حتی تخت نداشتم و زمین میخوابیدم اما خواهرم رو تخت‌ ‌ .. به نظرتون زن بابام جواب ظلم هاشو میده؟؟ همیشه به محبت پدرم به من حسادت می‌کرد و دوس داشت پدرم منو فراموش کنه و فقط به اون و دخترش نگاه کنه...بعدها زن بابام تا دید من شوهر کردم سریع طلاق گرفت و الان با دخترش زندگی میکنن. بخدا هنوزم نمیزاره دخترش دست به سیاه سفید بزنه و دخترش سرش داد میزنه و اختیار همه چی رو گرفته دستش. مو رنگ میکنه اما منو نمیزاشت حتی سیبیلمو بزنم‌‌....قشنگ دخترش با اطلاع مادرش با پسرها قرار میزاره اما من که با هیچکس نبودم رو هزار جور تهمت بهم میزد که با همه هستی ..به من تا ۲۰ سالگیم میگفت ترشیده شدی و خواستگار نداری و خاک بر سرت.. اما الان به دخترش هیچی نمیگه که خواستگار نداری و تازه گفته تا ۴۰ سالگی مجرد بمون و شوهرشون... بچگی هام  و جوونی هام رو خراب کرد....نمیبخشمش..الان پدرم که تنها و پیر شده همش میاد خونه من. . . اما ازش دلگیرم.‌‌.‌ عشقش فقط زن بابا و دخترش بود الان یاد من افتاده موقع بدبختی؟؟؟ آنقدر زن زلیل بود که بچه های خودشو فراموش کرده بود فقط زن بابا و دخترش جلو چشمش بودن هی

🥺

از سال ۹۸ کاربر نی نی سایت بودم البته کاربر خامووووش🤫😁سپس در مورخ ۱ مهر ۱۴۰۰ وی تصمیم گرفت کاربری خودشو بسازد با گوشی جدید😂سپس یک بی کله دیوانه باعث تعلیقیم شد😒سپس وی به نی نی یار ایمیل زده و مقداری پاچه خاری کرد تا برش گرداند😊🤣نی نی یار نیز خام حرف های وی شد و برم گرداند 🤣🤣🤣🤣ولی باز هم وی بحث سیاسی کرده و تعلیق شد و پاچه خاری برای نی نی یار دِگر جواب نمیداد😔🤣وی تصمیم گرفت با شماره خاهرش بیاید نی نی سایت 😍وی نامش هست_جنگوله فنگول_🤭بله دوستان جینگول فینگول برگشتههههه😉لطفا اگر تاپیک دعوا دیدید وی رو تگ کنید بنده گیس و گیس کشی دوست دارم🤣🤣🤣🤣 اقا من خودم کم بودم برداشتم اجیامم اوردم 😂😂@شوهر_jengolefengol و @خاهر_jengolefengol اینا با منن اوکی؟نبینم بگین بلا چششون ابروعه هااااا😎💣https://harfeto.timefriend.net/16419136005807


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

الان خوشبختی؟😢😢

خدایا یه نی نی تپل و سالم قسمت همه ارزومنداش بکن پسر کوچولوی منم واسم نگهدار😍😍😍خدایا گله دارم از زمینو زمانت از دلم که هر روز میشکنه و هیچ مرحمی براش پیدا نمیکنم دلم میسوزه واسه مادری که بادردو دلام موهاش سفید شده واسه پدری که هر روز به غماش اضافه میکنم خدایا کمکم کن واسم دعا کنین محتاج دعاهاتونم😢

باباتو بفرست پیش زن ودخترش

زندگی دشوار ترین امتحان است.بسیاری از مردم مردود میشوند چون سعی میکنند از روی دست هم بنویسند غافل از اینکه سوالات موجود در برگه ی هر کسی فرق میکند 

قلبم درد گرفت. حالم گرفته شده. 😔

میزنم گیتارو میخونم 😍🙃میزنی زااار و میدونی🙃من اینجوری خالی میشم 🙃🙃تو اینجوری نمیتونی😔🙃میرم تو ماشینو فقد با ی موزیک داد میزنم. میرم ولی یادت نره. برنده بازی منم 😏برو و دوراتو بزن. میرمو دور نمیزنم 😢😏      
2738
عزیزم هم زدن خاطرات تلخ چه فایده ای داره؟

اخه الان که دقت میکنم می بینم الانم زندگی جالبی ندارم. چون زن بابام یه خواستگار دقیقا با اخلاقای خودش واسم پیدا کرد که کاملا شبیه خودشه خصوصیات شوهرم و مادرش اینا..البته اوایل ازدواج خیلی بدتر بود. با کلی سیاست یکم شوهرمو بهتر کردم که بهم زور نگه ... من میتونستم زندگی بهتری داشته باشم اما اون نزاشت حتی با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم و میگفت باید سنتی عروسی کنی و خودش رفت خواستگار جور کرد یکی عین خودش

یعنی پدرتون نمی‌گفت چرا از اتاقت بیرون نمیایی 

میگفت. منم میگفتم خوابم میاد . اگر میگفتم زنت نمیزاره که باید کتک میخوردم .. اما مطمئنم پدرم میدونست زنش چه آدمیه و از قصد و بخاطر زن ذلیلی هیچی نمیگفت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز