بیاین یکم درد و دل کنم دارم دیونه میشم اصلا ارامش ندارم تو خونه برادرم با ما زندگی میکنه اابته خونشون طبقه بالاس ولی خب دوماهه بچشون ب دنیا اومده پیش ماان موقع خوابم ک مادرم مراقبت کنه همش در حال خونه جمع کردن و اشپزیم حس میکنم بیش از حد مسئولیت گردنم هس زن برادرم ک کاری نمیکنه قبلشم کاری نمیکرد یکی دوبار ی کاری کرد منتشو سر برادرم گذاشت الانم که دیگ بچه رو بهونه کرده تنهاام نیس ک بگم تنهایی بچه داری میکنه ب خدا بعضی وقتا تا لباسای بچش من میشورم اینا ب کنار بچه بیش از حد گریه میکنه نق میزنه دیگ حس میکنم مغزم داره میترکه ی چیزم بگم میگن مگه داری چیکار میکنی🙁از سر و صدا از مسئولیت این هیچ مامانم چه گناهی کرده اخه شبو حواسش ب بچه باشه ب زور مادرشو بیدار میکنه شیر بده ی شب خسته بود مامانم تا صب شیر نداده بود خیلی افسرده شدم ب خدا حتی برادرم اجازه نمیده با دوستام برم بیرون بخوامم برم باید با هزار تا استرس برم ک نفهمه میگم کاش ازدواج میکردم حداقل راحت تر بودم همش ۲۱ سالمه هعی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ای ول ب این میگن عروس جونننز عروس باید اینجوری باشه مگ کلفت اوردین ک کارای خونه تونو انجام بده دمش گرم من طرف عروسه ام 🔥🔥🔥💃💃💃💃 از هرچه خاهر شوهره بدم میاد کاری خونه تو میکنی ناراحتی 🤣🤣🤣
[QUOTE=218318048]خودتم خواهرشوهرمیشی یه روزی[/QUاها ولی با عروس درس رفتار میکنم ن این که هیی نق بزنم از ی لباس بچه انداختن تو ماشین بعد بچه دار هم بشه هواشو دارم از زن تازه زایمان کرده توقع کار نمیکنم