بچه ها من مادر شوهرم اومد پیش من تو ی خونه ۴۰ متری زندگی میکرد خیلی اذیتم کرد خیلی داستان اش مفصل و اینک با شوهرم مامانش دعوامون شد مفصل و تاپیک های قبل گفتم
من قبلنا ب امام رضا گفتم واسطه من شو و ی سری خاب دیدم ک گفتم میتونید بخونید
اما دیدم هیچ اتفاقی نیوفتاد شوهرم ۵ ماه من بلاک کرده این حرفا اولش میخاستم مهریه ام اجرا بزارم تا ب گوه خوردت بیوفته ببخشیدا و در صورتی ک ماشنین هم ب نام من بود اما باخودم گفتم من اون دوسال عاشق هم بودیم وقتی زندگیم نباشه پول میخام بزنم تو سرم ماشین زدم ب نام اش تو محضر ب مامانش گفتم ب علی بگید غیابی طلاقم میگرم دیگ نمیخام ببنیمت و تصیمگرفتم عزمم جزمکردم زندگیم از اول بسازم و مهریه بخشیدم اما خب اقدامی نکردم امروز دیدم مادرشوهرم زنگ زد ب پدرم و گفته صبرکن واس طلاق اقدام نکن من خیلی نا امید بووم خیلی خیلی ولی یهو هنگ کردم گفتم خدایا شکرت راست میگنا ت ناامیدی یهو یچیزی میشه این میخاستم بهتون بگم من هیچ وقت از خدا رو برنگردوندن حتی وقتی ک امام رضا اومو بخابم علی بهم داد گفتم خدایا بازم میخامت باتوکل بتو صبر صبر صبر صبر صبر خیلی مهم خیلی ببیند با اینک من مهریه بخشیدم و ماشین دادمش میگ طلاق نگیز حسومیکنم شوهرمخجالت کشید چون فهمید من به خاطر خودش میخامش صبر کنید و توکل از خدا هیچ وقت قافل نشید هیچ وقت ببخشید طولانی شد دعاکنید بیام بگم عشقم بعد ۵ ماه دیدم التماس دعا