با اینکه خیلی خودمون و کنترل کردیم ولی بازم باهم بد حرف زدیم. مخصوصا شوهرم من و خجالت زده کرد. البته ک منم حاضر جوابی کردم😔اما نذاشتیم بفهمن جریان از چی قرار بوده. حالا خلاصه ک ما آشتی کردیم ولی همش اعصابم خورده فکر میکنم ذهنیت خونواده همسرم نسبت بهمون تغییر کرده.
به نظرتون کار قشنگیه اگه جفتمون وضعیت عاشقانه بذاریم واسه هم؟ ست کنیم....
نه اصلا وضعیت نذارین تو این موقعیت خیلی ضایعه
خیلی کار خزیه
بگذارید مرور زمان از یادشون ببره
باید بگم درسته دیدشون عوض شده
همسرتون هرچی بدم رفتارکنه شما باید درمقابل خانوادش کوتاه میومدی وقتی رفتی خونت از خجالتش درمیومدی.متاسفانه همیشه تو ذهنشون میمونه
تعریف کن ببینیم تا چه حد بوده
چیز خاصی نبود ک. قبلش دعوامون شده بود یهو مادرشوهرم اومد بالا. شوهرم دمق و عصبی نشسته بود. میخواستیم بریم مهمونی گفت من نمیام شما این و بردارین ببرین. مامانش یواش گفت نباید بگی بهش این. من فهمیدم ک یه چیزی بهم گفته. اومدم یهو با حرص گفتم چی گفتییی....بعدش هیچی اون سکوت کرد منم گفتم واقعا ک اخلاق نداره. دوباره اون گفت یه چیزی بهت میگما. منم سکوت کردم دوباره. 😂😂😂تهش خنده دار بود. ولی بنده خدا مادر شوهرم خیلی ناراحت شده بود. حالا میخوام یه وضعیت بذاریم بفهمن اوضاعمون خوبه😅
خب میذاشتید مادرشوهرتون بره خونشون بعدش.من الان بعد شیش سال زندگی مشترک چه جلو خانواده خودم چه خانواده همسرم حتی اخمم به شوهرم نکردم .گاهی خانواده همسرم میگن یعنی شما تو این چندسال هیچوقت دعواتون نشده؟چقد هروقت میبینیمتون باهم خوشید .گاهی همسرم باهام بد حرف میزنه ولی سکوت میکنم جلو خانوادش اونام میگن صبور ترینو مهربون ترین عروس فامیلمون تویی درصورتی که نمیدونن تو خونه خودمون چه زبونی دارم فقط یکم سیاست بخرج میدم
خب همین که مادر شوهرت درکت میکنه نباید ناراحت باشی بحثتون هم که خیلی بد نبوده
حالا اگه مادرشوهر من بود خوشحال هم میشد و پشت پسرشو میگرفت حتی اگه حق با من باشه اینطوری باید نارحت میشدی و هرص میخوردی
