جونم براتون بگه که شوهر من اصولا آدم عجیب و سختگیریه جوری که اگه خوبیای زیادش نبود احتمال زیاد جدا شده بودم تا الان
معمولا فقط واسه شام میاد خونه و ناهار نمیاد
چند روز پیش صبح دیر بیدار شد و تا ظهر خوابید چون شب قبلش رفته بود جایی سرکشی کنه به کار کارگرا و تا ۴ صبح نیومد
خلاصه اکثر اینجور مواقع نزدیک ظهر بیدار میشه صبحانه میخوره میره و واسه نهار نمیتونه بمونه
منم بچه ها رو از مدرسه آوردم و شام ازشب قبل که شوهرم نبود الویه زیاد مونده بود با نوشابه همونو گذاشتم
شوهرم بیدار شد گفت این چیه آخه کی الویه رو واسه نهار خورده و اخم کرد و رفت