چقدر شبیه دختر منی ...یه ساله دارو مصرف میکنه خیلی بهتره ولی کامل خوب نشده ...مشکل اصلیش عصبانیت شدید وخساست بود اجازه ی خوردن هیچی به جز نون و پنیر ، و غذاهای که با سویا درست میشن رو بهمون نمیداد...میوه،مغزها،گوشت، کلا غذاهای مقوی تعطیل بود
از ترسش جرآت اعتراض نداشتیم .الان که درمان شده ذره ذره
اجازه ی خوردن اکثر خوراکیها رو بهمون داده ولی روگوشت خیلی حساسه بازم اونو نمیزاره .پدرش روده ی عصبی داره وبا
اجازه ی خودش رفتم یه کمی بوقلمون خریدم وقتی از خریدش برگشتم باهام دعوای سختی کرد وتا۲۴ ساعت قهر کرد .و وقتی اجازه ی مصرف اون گوشت و میده باز موقع غذا قهر میکنه ....خیلی عذابمون میده و جالبه که هیچ فامیلی از دردمون خبر نداره چون من چیزی نمیگم .تمام چیزایی که گفتم مال یکی دوسال گذشته یه ... ۲۵ سالشه . دیگه از مبتلا شدنش به انورکسیا تو ۱۳ سالگی ،وشکست عشقی تو ۱۹ سالگی ....ببخشید که سرتو درد اوردم... قصدم از این کامنت اینه که
خواستم بدونم اوضاع تو بدتره یا دختر من؟ چون دختر من خودشو خیلی خوب میبینه واگه کوچکترین مشکلی هم باشه خودش مقصر نیست وبه خاطر تربیت اشتباه من بوده