2733
2734
عنوان

آلپروزولام 0/5 دوزش کمه؟ خوابم نمیبره

| مشاهده متن کامل بحث + 509 بازدید | 73 پست
سه سال خوردم بشدت توهم داشت حالمو خوب میکرد تلفن و برمیداشتم پیغام میدادم به نامزد سابقم و چرت و پر ...

اره دیگه اعتقاد دارم ببخشیدا ادم قرص عصاب یا خواب می خوره بی شعور میشه 


کلا یه دستبند می خوره به مغز ادم و ادم دیگه نمی تونه زندگیه طبیعیه خودشو ادامه بده .نمی تونه حق خودشو وقتی بهش توهین میشه بگیره چون مغز ادم تعطیله جوابی برا حرفا نداره 


مشتی هستی   ملوان کشتی هستی

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

اره دیگه اعتقاد دارم ببخشیدا ادم قرص عصاب یا خواب می خوره بی شعور میشه  کلا یه دستبند می خو ...

من برعکس شدم 

سر کوچکترین حرف ناحساب چنان محترمانه ادما رو میشورم که دیگه جرات ندارم پرو بازی دربیارن 

انفاقا این تنها قسمت خوبش برای من بود , قبلاا خجالتی بودم الان حرف زور بشنوم میرم تو دل شیر 

2731
من برعکس شدم  سر کوچکترین حرف ناحساب چنان محترمانه ادما رو میشورم که دیگه جرات ندارم پرو بازی ...

چقدر شبیه دختر منی ...یه ساله دارو مصرف میکنه خیلی بهتره ولی کامل خوب نشده ...مشکل اصلیش عصبانیت شدید وخساست بود اجازه ی خوردن هیچی به جز نون و پنیر ، و غذاهای که با سویا درست میشن رو بهمون نمیداد...میوه،مغزها،گوشت، کلا غذاهای مقوی تعطیل بود 

از ترسش جرآت اعتراض نداشتیم .الان که درمان شده ذره ذره

اجازه ی خوردن اکثر خوراکیها رو بهمون داده ولی روگوشت خیلی حساسه بازم اونو نمیزاره .پدرش روده ی عصبی داره وبا

اجازه ی خودش رفتم یه کمی بوقلمون خریدم وقتی از خریدش برگشتم باهام دعوای سختی کرد وتا۲۴ ساعت قهر کرد .و وقتی اجازه ی مصرف اون گوشت و میده باز موقع غذا قهر میکنه ....خیلی عذابمون میده و جالبه که هیچ فامیلی از دردمون خبر نداره چون من چیزی نمیگم .تمام چیزایی که گفتم مال یکی دوسال گذشته یه ... ۲۵ سالشه . دیگه از مبتلا شدنش به انورکسیا تو ۱۳ سالگی ،وشکست عشقی تو ۱۹ سالگی ....ببخشید که سرتو درد اوردم... قصدم از این کامنت اینه که

خواستم بدونم اوضاع تو بدتره یا دختر من؟ چون دختر من خودشو خیلی خوب میبینه واگه کوچکترین مشکلی هم باشه خودش مقصر نیست وبه خاطر تربیت اشتباه من بوده 

چقدر شبیه دختر منی ...یه ساله دارو مصرف میکنه خیلی بهتره ولی کامل خوب نشده ...مشکل اصلیش عصبانیت شدی ...

نه عزیزم دختر شما ocd یا وسواس شدید فکری در زمینه های مختلف داره مثل غذا مثل پول و غیره , 

من شخصیت مهربون و فوق دست و دلبازی دارم, توی کار و زندگیم موفقم مثلا ماهی پنج شش میلیون فقط میبخشم به نیازمند ولی بشدت رک هستم و کینه ای  و به دلیل ضربه های بد  کودکی عصبی شدم و اعتماد بنفس نداشتم, و در نهایت قرص های افسردگی فقط حال روحیمو بدتر کرد ولی کمکم کرد اعتماد بنفسمو بدست بیارم و توی زندگیم ریسک کنم 

خدا به دخترتون و شما کمک کنه اما من هیچ وجه اشتراکی ندیدم 

نه عزیزم دختر شما ocd یا وسواس شدید فکری در زمینه های مختلف داره مثل غذا مثل پول و غیره ,  من ...

خدارو شکر عزیزم ....ببخشید اگه ناراحتتنون کردم .منظورم از لحاظ خسیس بودن نبود .عصبانیت و خشم پنهان و اینا...

بعیده کسی به خسیسی دختر من باشه 

البته برا من اینجوریه گربه هاش باید بهترین اسباب بازی و بهترین تغذیه رو داشته باشن .همش به فکر گربه های گرسنه یه وگربه هایی که مریضن وکسی نیست امدادشون کنه.   

 

خدارو شکر عزیزم ....ببخشید اگه ناراحتتنون کردم .منظورم از لحاظ خسیس بودن نبود .عصبانیت و خشم پنهان و ...

نه عزیزم 

بیشتر برای شرایطی که از دخترتون توصیف کردین ناراحت شدم,از رنجی که هم خودش از درون میکشه هم در نهایت به پدر ومادرش منتقل میکنه, دختر شما شدیدا ازار دیده , توی کودکیش قطعا یه نقطه ی خیلی تاریک هست که شما ازش خبر ندارید و همون شروع همه ی روزای تلخش بوده, مهربونی و بخشندگیشو داره نشون میده نسبت به موجودات بیگناه مثل گربه ها

من خودم بدلیل ظلم هایی که در کودکی به شکل مستقیم. و غیر مستقیم از ادما و خانوادم دیدم به شکل ناخوداگاه نسبت به همه ی ادما دید بدی دارم ولی در عوض از نون شبم میزنم که به حیوانات کمک کنم, مثلا من اگه قرار باشه بین یه نوزاد انسان و یه سگ و گربه یکی رو نجات بدم بدون تامل سراغ حیوان میرم.

من نمیدونم دختر شما چند سالشه ولی بشدت بدنبال درمانش باشید اولش بدون اینکه خودش بدونه و بعد از مرحله ی پذیرش کار شما راحت تر میشه

موفق باشید . 

2738

دقیقا همین طوره. خودمم کودکی سخت داشتم واز دست دادن مادرم وپدربی مسئولیت ومعتاد..ولی کودکی دخترم  خیلی از من بهتر بوده. فقط چون برادر مجردم  با ما زندگی میکرد و همش باهاش دعوا داشتیم واز یه طرف با شوهرم  زیاد تفاهم نداشتم از این لطمه دیده و خودمم به خاطر افسردگیم بهش بی توجه بودم وکم محبتی دیده. ...ومن دیگه بعد از بیماری انورکسیاش به خاطر توجه افراطی وبه قول دوستاش زیاد لی لی به لالاش گذاشتیم و الان اختیار زندگیمو دادم دستش.



اتفاقا من ده سال پیش وقتی پدرم فوت کرد فقط با زولپیدم خوابم میبرد انقدر فکر و خیال داشتم چند شب پیش ...

اون موقع که زولپیدم میخوردی چند ساعت میخوابیدی دوز چند میخوردی چند وقت خوردی ودوز چند راحت تونستی ترکش کنی 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز