گفتی دانشگاه یاد یه حرفی از همین خانوم به ظاهر دوستم افتادم!
زمان کنکور اون ۶۵ هزار شد من ۲۸ هزار.
رتبه هیچکدوممون خوب نبود میدونم! منتها من هدفم چیز دیگه ای بود و کنکور زبان هم به کنار کنکور رشته دبیرستانم دادم(باید زیر ۱۵ هزار می اومدم ولی من ۱۸ هزار اینا می اوردم.. خب زیادم تلاش نمی کردم متاسفانه به دلایلی)
خلاصه دوست من با ۶۵ هزار رفت دانشگاه آزاد به من می گفت بیا رشته ای که من رفتم، من می گفتم نه هدفم چیز دیگه ای هستش.
تا اینجا تعریفم مال وقتیه که با برادر شوهرم آشنا نشده بود.خلاصه اون دانشگاه رفت من چون چیزی که میخواستم قبول نشده بودم نرفتم کلا.
بعد یه مدت پشت سر و تو صورتم می گفت من تحصیل کرده ام و لی تو چی!!! در حالی که یادش رفته بود که رتبه من چقدر از اون بهتر بوده ولی من خودم نخواستم برم!
منم میگم تنهایی بهتره چون آدم های بی ارزش دیگه دور و برت نیستن و من یکی الان خیلی حالم بهتره. ایشون جاری من شدن و من رو از چشم خیلی ها انداختن! چه خانواده شوهر چه فامیل شوهر... چون پشت سرم همه نوع حرفی زد و من این رو به حساب حسادت و آروم نبودن وجدانش گذاشتم. چون تا قبل از اون کسی با من مشکل نداشت و همیشه از محبوبیتم در بین فامیل باهاش می حرفیدم. و اینکه چون نمیتونس آروم بشه سعی می کرد منو خراب کنه تا بلکه آرامشش رو پیدا کنه که راه غلطی رو در پیش گرفته بود!
همیشه این جمله رو به خاطرت بسپار..
کرونا بهمون یاد داد اگه فاصله مون رو با بقیه رعایت کنیم حالمون بهتره!