بعد من چند ماه پیش دخترمو بردم بیرون.یه آقای بیست و اندی ساله بهش گفت شما چقدر نازی، اسمت چیه
دخترم با عشوه پشت چشم نازک کرد،گفت فاطمه یاسم.از آشناییتون خوشبختم
انگشتر هم دستش کرده بود،هی دستشو جلو چشم مرده تکون میداد
من فوری کرک و پرمو از رو زمین جمع کردم و دستشو گرفتم و رفتیم خونه 😂