متشکرم...
راستش من حس و حالی به زندگی ندارم
نه هدفی نه آرزویی...
همه چیز واسم پوچ شده با اینکه وقت تلاشمه اما واسم مهم نیس.. هیچ چیز واسم مهم نیس...
جمع و مهمونی ازارم میده.. دوس دارم تنها باشم.. تو گوشه ی خودم..
زیاد میخوابم... بیرون نمیرم..
میخوام فقط وقتم بگدره
کتابامو میگیرم تا یه خط میخونم دیگه ادامه نمیدم
زیاد تو خودمم ... گریه میکنم... تو گذشته ی خودم موندم.. فقط سرم تو گوشیه..تا از این زندگی دور باشم.
دست و دلم به هیییییچ کاری نمیره...
زیاد میخوابم تا فقط از دنیا دور باشم..
فقط با یه آدم راحتم دوست ندارم تو جمع بشینم با یه نفر بیشتر راحتم...
حس میکنم افسردگیه
چون قبلا شدیدترشو تجربه که به خودکشی ناموفق منتهی شد... دکتر نرفتم کلا الان خواستم ببنم شما حدستون چیه...
بیشتر اوقات دلم گرفته و اشکم جاریه...