چندروزه یهویی میگه دلم درد میکنه وقتی ماساژ میدم بیشتر دستمو میبره سمت نافش..یکی دوسانت پایین تر از ناف.چیز خطرناکیه؟به دکتر خوب دسترسی ندارم.کسی هست اینجا دکتر باشه
حتما ببرش دکتر،دل درد اونم به مدت طولانی باید حتما بررسی بشه
😡وقتی مخاطبم تو نیستی ،تحت هیچ شرایطی ریپلای نکن که بخوای افکار پوسیده خودت رو به زور تو مغز من بچپونی،چون اینقدر لجباز هستم که تا ته دنیا باهات کل کل کنم،حتی اگر به قیمت حذف کاربری جفتمون تموم شه..پس وقتی جوابمو بده که فقط مخاطب حرفم تویی.تاماااااام😡
باید به تمام نَشُدن های زندگی ام بگویم که من از صمیم قلب دوستتان داشتم آنها نشدن هایی بودند که هیچ حکمتی پشتشان نبود!نشدن هایی که برای ^نَشدن^ شُدَنشان تنها من مقصر بودم که زورم به سنگ هایی که خدا جلوی پایم انداخت نرسید خدایی که مدت ها دوست میپنداشتمش اما من را موجودی خلق کرد تا دیگران با دیدنم احساس خوش بختی کنند و شکرش را بجای آوردند و نه تنها از کیسه ی قرة العین هایش چیزی برایم کنار نگذاشت بلکه در قوانین زندگی ام نوشت حتما پس از هر سختی سختی بسیار باشد روزانه چهار بار درد بکشد و به موجب بیماری اش هیچگاه موفق نشود حضورم در حوالیِ رگ گردنش لازم نیست و بگذارید به حال خود رها شود و من همه ی این ها را در حالی فهمیدم که در اوج درد و غرق در همه ی آن نشدَن ها در جایی حوالیِ قلبم امید به لمس دستی در تاریکیِ زندگی اَم داشتم تا کمی از این لجنزار بیرون کشیده شوم! کهناگهان فهمیدم من تنها هستم؛انسان تنهایی که فهمید این بالش هست که اشک هایش را پاک میکند تا وقتی تمام شود! و تنها پتو است که به او ارامش میدهد انسانی که فهمید اشیا چقدر برای کم کردنِ دردِ بلایای بسته بندی شده ی فرستاده شده از سوی خدا تلاش میکنند... انسانی که دیگر قوی و جسور نیست ته دلش قُرص نیست اما بهواسطه ی درک تنها بودنش کمتر از غم های پی در پی آسیب میبیند