داداشم با خانوادش به مشکل خورده خانوادش واقعا افریطه تشریف دارن داداشمم از اونا بدتر عقلشم صددرصد اوکی نیست دوساله که خونه ی ما به مراتب پنج ماه دوماه پنج ماهه میمونه بعدشم چن بارم بهش گفتم ب خودت یه فکری کن اما زانوهاش درد میکنه کار نمیتونه بره با شوهرمم زندگیم بمشکل خورده میبینه رفتارمونو اما عین خیالش نیست شما به جای من بودین چیکار میکردین
افسرده شدم خودم مشکلات خودمو دارم دو تا بچه دارم که واقعا اذیتم میکنن اینم شده گوز بالا گوز دوست دارم فقط خودمو بکشم قبل این هم مادرشوهرم مریض بود یک سال از اون مراقبت کردم قبل مادر شوهرم خودم یک سال استراحت مطلق بودم قبل استراحتم بابام سرطان داشت چن ماه ازش مراقبت کردم دیگه از من منی نمونده
به خودش مستقیم بگو یا شوهرت بشینه باهاش صحبت کنه که مهمونی یه روز دوروز اگه بخوای بمونی باید دنبال جایی دیگه ای باشه .دایی شوهر منم همین بود پدر شوهرم قشنگ جوابش کرد اونم تشریف برد
دایی من دانشگاه شهر ما قبول شد تا گرفتن لیسانس با ما زندگی کرد به شدت بی اخلاق بود مرحوم تمام اختلافات پدر و مادرم ریشش به داییم میرسید
واقعا سخته خب. طفلیا حریم شخصی نداشتن اصلا
ما حرفای تلخ و نیش و کنایه هامونو مینویسیم و چند دقیقه بعد فراموش میکنیم /اما این رو به خاطر بسپاریم که چه غرور هایی هستند که زیر این جملات خرد میشوند. چه قلب هایی که میشکنند💔🖤. به خاطر انسان بودن همدیگر را درک کنیم. به قدرت منفی کلماتی که از اون ها استفاده میکنیم فکر کنیم و درنهایت انسان باشیم 🙏🏻😊/دوستان گل من هیچی بخدا تو دلم نیست. بعضی وقتا اعصابم خورد بودنی اشتباه مرتکب میشم مثل اکثر مردم. اگه جایی شما رو ناراحت کردم بهم بگید تا با تمام وجود ازتون پوزش بخوام 🙏🏻