رنگ لباس سه سالگیم قشنگ یادمه ابی بود لبه دوزی داشت یه ژاکت داشت ...یک کفش عسلی رنگ داشتم ....کنار خونمون یه مزرعه گندم بود....یع اقایی می اومد تو حیاطمون بلوک درست میکرد و بهمون کلوچه میداد همه اینها رو یادمه همسایمون یک گربه داشت میرفت تو کمد ولی یادم نیست همین چنددقیقه پیش سوزنی که رو باهاش دکمه دوخته بودمو کجا گذاشتم 😐😐😐واقعا چرا 🤔🤔🤔
اسی زمانی برو که قصدت طلاقه و نمیخوای برگردی.... الانم بگو خیلی ناراحتی خودت تشریف ببر
یه مامان شاد و پرانرژی که جز شادی و ارامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ، خونه بهم ریخته مرتب میشه ، چای سرد شده رو میشه عوض کرد ، غذای یخ شده رو میشه داغش کرد، ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما دیگه بچه هامون 1ساله یا 2ساله یا 3 ساله و ... نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم پسر کوچولوی من مامان عاشقته
بگم ن دعوا درست میکنه نمونه اش با تمااااام خونواده و فک و فامیل من قهر کرده اما بااااید با خونواده اون و فامیلاش در ارتباط باشیم .حق ندارم تا سر کوچه برم .گفته پاتو بزاری بیرون قلمتو خرد میکنم