پریشب خونه مامانم بودیم برادرزادم داشت رو اپن مشق می نوشت مامانش هم داشت کمکش می کرد خواهر کوچیکشم دوسالشه همش می گفت منم برم بالا منم گفتم بزار بیاد بالا من حواسم هست ی برگه دادم بهش با مداد رنگی نقاشی می کشیدم قشنگ یکساعت سرش گرم بود بخدا از اول تا آخر بالا سرش بودم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
زن داداشت چادم خوبی بوده کحرفی نزده هر کی دیگه بود همینو یه فتنه ی بزرگمیکرد خداروشکر اتفا ...
حالا من بچه ندارم ولی والا اگه من جاش بودم خیلی ناراحت می شدم خداییش زنداداشم ادم خوبیه اما خوب داداشم ناراحت شد چشم غره رفت برام ولی ابرو داری کرد هیچی نگفت