دیشب با مامانم اینا خونشون بودیم جاریم هم بود
عقدم
دیگه شام باهم گذاشتیم
من زیاد آشپزی و خونه داری نکردم ولی میگن دستپختت خوبه
خلاصه من رفتم تو حیاط بعد آبجیم اومد دنبالم میخواستن سفره بندازن
دوتا مرغ درسته گذاشته بودن
و داشتيم برنج اینا می کشیدم من با چاقو گذاشتم جلو جاریم گفتم چطور باید نصفش کنیم
گفت خودت هر جوری میدونی خوبه نصفش کن فرقی نمیکنه گفتم من بلد نیستم فقط یکبار انجام دادم
گفت باشه خوبه خلاصه ما برشش دادیم
بچه ها این مکالمه من و جاریم خوب بوده ها از قصد بهم پاس کاری نکردیم ها 😂 گفتم بگم سو تفاهم نشه
تا امروز مامانم بهم میگه
جاریم گفته چطور برش بدیم مرغ رو ایشون هم برنج پخته بود
گفته مهری میدونه قشنگ مرغ تیکه میکنه همون یکبار هم خونه خودشون تیکه کرده
به مامانم گفتم اگه می دونستم دیگه خودم رو ضایع نمیکردم که بلد نیستم 😂😂😂😂
مامانم گفت آخه مرغ تیکه کردن کاری داشت میگی بلد نیستم
همه چی رو نگو بلد نیستم
اینم تجربه و درس دیشب😂