بعد چند مدت بالاخره باهاش حرف زدم سر ی موضوعی ک کاملا حق با من بود بین من و زن داداشم حقو ب اون داد و با من دعوا کرد
موضوع این بود ک من تو خونه بابام ک بودم تو مدت قهر مامانم برام ی چیزی خرید زن دلداشم همجا پخش کرده بود خبرو ک فلانی شوهرش براش چیزی نمیخره مامان و باباش میخرن
شوهرم گفت کار بدی نکرده چیزی ک دیده رو رفته کفته
منم ب شوهرم گفتم تو خیلی وقته برا من مردی فقط نئشتو نگه داشتم برا بچم