خانواده همسرم
سه تا فاطمه داشتیم.من و خواهر شوهرم و جاریم.البته خانواده شلوغی بودن.ولی ما سه تا فاطمه بودیم.۸ سال همسایه بودیم.خیلییی اذیتم کردن و گذشتم.دیگه کم اوردیم و مجبور شدیم خونه خودمون رو ول کنیم و بریم مستاجری.چون خونه ای که ساخته بودیم به اسممون نشد.یه مدت خیلی اذیت شدیم و تقریبا با همه قهر بودیم.شب و روز فکر میکردم که خدایا آخه چرا.من که به عدالتت شک ندارم.و بد نکردم
دیگه خلاصه کنم برات که الان اون دوتا هر دو طلاق گرفتن.و دروغ چرا.خدا من رو ببخشه ولی ناراحت نشدم.و خیلی اتفاق های بد براشون افتاد
جاریم بعد طلاق شمارم رو گیر اورده بود و ازم حلالیت طلبید.الان ۹ سال از اون روزها میگذره