دیشب که اومدی خونه قهقهه میزدی،خیلی سرحال بودی،بهت زنگ زدم آروم جوابمو دادی،منگ بودی،کشیده بودی و سرخوشی بهت دست داده بود،ازت ترسیدم،اومدی نزدیکم،اما همونقد ترسناک بودی که اون لعنتی بهم دست درازی کرد،قسم میخوردی که طوریم نیس نترس،تیر خلاصو وقتی زدی که گفتی بیا شماره(م) رو بگیرم با دوستم حرف بزن،کی اینقد بد شدی؟دیگه نمیشناسمت...هیچوقت نشناختمت،اصن حش.یش چی هس؟خستم میدونی،هیچی سرجاش نیس،چیکارکنم خدایا...
12.9.00