سلام دوستان میخوام ازتون نظر واقعی رو بپرسم اگه واقعا من مقصرم ایراد حرفمو بگیرید بخدا من خیلی حواسم به مادر شوهرمه که ناراحت نشه بخدا بخاطر شوهرم چون خیلی دوستش داره و هم دل من نمیاد ناراحتش کنم من خیلی آدم سکوتی هستم هر چی بگه هیچی نمیگم بخدا فقط نگاه میکنم دلم نمیشه ناراحتش کنم ولی همیشه ناراحته برای کوچیکترین چیز چند روز باهام حرف نمیزنه دلم میترکه از عذاب وجدان با اینکه کاری نمیکنم قضیه اینه امشب شوهرم مهمان داشت قرمه سبزی درست کردم آخر سر ک مهمان رفتن منو مادر شوهرم داشتیم غذا میخوردیم که یهو گفت قرمه سبزی خیلی آبشون خشک شده من گفتم بالاخره خوردنشون (اخه همه شونو خوردن بودن تعریفم کردن ) بعد دیدم از سر میز بلند شد و ناراحت شد تا الانم باهم حرف نمیزنه تو رو خدا بگین من کجای حرفم اشتباه بوده