من فقط ۹ماه بیشتر نیست عقد شدم تو این ۹ماه نزدیک ۳۰بار خانوادش ببهم بی احترامی کردن دعوا کردن تصمیمم جدیه فقط منتظر بابامم به شوهرمم گفتم از دست تو خانواده بی فرهنگت خسته شدم ولم کنید برم من با شوهرم امروز رفتم دکتر بماند که تو راه چقدر اذیتم نکرد همش دلشوره گرفتم بعد مامانش زنگ زد بیاید خونه ما عقدم خونمونو با کمک خانوادم خریدیم من از خانوادم ۹ساعت دورم حدود یماه پیش که خونه مادرشوهرم بودم شوهرم ساعت۵صبح میره سرکار چراغ روشن میکنه بعضی وقت ها خوابم میپره گوشی بازی میکنم پدرشوهرم دیده وداشت بهم تیکه میپروند برادرشوهرم گوشی دستش بود پدرشوهرم بهش گفت بسه دیگه چقدر با گوشی بازی میکنی برمیدارم بشکنمش ها بعد گفت اصلا یه وضعیه طرف ساعت ۵باگوشی ورمیره اس ام اس بازی میکنه برادرشوهرمم گفت من کی ساعت۵صبح با گوشی بازی میکنم پدرشوهرمم گفت تورو نمیگم یکی دیگرو میگم بچه ها شما جای من بودید چیکارمیکردید