بیاین تاپیک قبلم دلداریم بدین 💔💔😓اسکرین

اینو صادقانه و مثل خواهر بهت میگم همیشه و همیشه توی ذهنت نگه دار، تو الان رو میبینی ولی من دارم چیزی رو بهت میگم که 8 سال ازش گذشته، عین شرایط تو رو زنداداش من داشت، با همین شرایطی که تو داری ازدواج کرد با برادرم، خیلی هم برادرم رو دوست داشت اما مدام سرشتو گذشته برادرم بود که جدا شده بود، برادرم از خانم سابقش متنفر بود، ولی این زنداداشم میگفت ماشین رو عوض کن حس بد دارم اون نشسته، 

یا فلان وسیله رو عوض کن اون نشسته، یه عکس پاره پوره از عروسی قبلشتو خونه مامانم لابلای سی دی های شکسته دید بلوا به پا کرد، مدام از اون خبر می‌آورد و می‌برد، همیشه ذهنش سمت اون بود تا سمت زندگی خودش میگفتم ول‌کن اونو تو زندگی خودت رو بساز داری تمام وقت و انرژی رو صرف گذشته برادرم میکنی تو میدونستی یه بار جدا شده و من بهت هشدار دادم تویی که مجردی داری با یه مرد مطلقه ازدواج میکنی باید حسادت هایو کنش‌های زنانه ات رو بذاری کنار 

کنار که نذاشتی هیچ بدتر شدی مدام سرک کشیدن تو گذشته برادر من، داداشم هم عاشق زنش بود گاهی دلداری میداد گاهی عصبی میشد از این و اون میشنید که زنش همش درگیر رابطه و زندگی گگذشتع برادرم، بعد از چند سال هی یا درد دل کرد از زندگیگذشته داداشم یا جنگ و دعوا دیگه عملا واضح میگفت که همش ذهنش تو گذشته است از شروع زندگیشون 8 سال گذشته بود، 5 سال داداشم فهمید که این زن درگیر گذشته است ولی هی گفت ول کن اون زندگی لامصب رو که تموم شده

و هیچی ازش نمونده و تو هی شخمش میزنی به معنای واقعی ذهنش تو گذشته بود و انرژی و فکرش رو جای اینکه کیفیت زندگیش و ببره بالا تو گذشته میذاشت فکرهای چرت و پرت جای اینکه تو بغل عشقت بخابی افسوس و هزاران افسوس، میدونی چی شد! ؟

بعد از 8 سال برادرم خسته شد و با وجود اینکه یک بار طلاق گرفته بود و متنفر بود از دنیای بعد از طلاق، تصمیم خودشو گرفت و مجددا همسرش رو طلاق داد، و مهر سکوت زد به تمام افکار منفی و پوچ زندگی، خلاص کرد خودشو، خلاص، هممونو خلاص کرد در واقع، حالا اون زنداداشم هی پیام میده به من که غلط کردم من آدم شدم بگو برگرده ولی دیگه اسمش رو می‌شنویم حالمون بد میشه

اگه پذیرفتی با مردی ازدواج کنی که قبلا تجربه زندگی داشته پس ول کن گذشته و همسر سابق و هر چی که مربوط به گذشته است تمام وقت و انرژی رو بذار رو ساختن زندگی عاشقانه و ایده آل الان خودتون، هر چی بوده تموم شده ررفته، ورق جدید زندگی خودت رو بیار، با قشنگترین مداد و خوش ترین خط بنویس

نه فقط سیاه کنی زندگیت رو، زنداداشم میتونست از عشقی که داداشم بهداشت بهترین استفاده رد ببره اما سواستفاده کرد حالا میگه انقد اذیتش کردم به خاک سیاه نشستم کاش انقد که به زندگی گذشته داداشت فکر میکردم به زندگی الانم ن فکر میکردم اما تموم شد رفت که رفت 

نکن این کاررو، نه با خودت، نه با همسرت، نه با زندگی الانتون، 

عزیزم ما چی بگیم تاپیک قبلی. اون همه روضه خوندیم برات که این واست شوهرنمیشه منتها مرغت یه پا داره ازدواج با مردمطلقه ینی دردسر تازه این اولشه..تازه گفتی زن سابقش بچه دار نمیشده مطمین باش دلیل طلاق همین بوده. باقی همه بهونه است...

من تا یه جایی یکی از تاپیکهاتون رو خوندم. نامزدیتون رو به هم زدید؟

شما هم به داداشت بگو ی بار فقط ی بار دیگه به همسر دومش اجازه بده بر گرده... چون این خانم از روی غرض این کار رو نمیکرده.. و خودش قطعا بیشتر اذیت میشده..  بعد اینکه دیگه کسی مثل همسر دومشون نه عاشق داداشتون میشه و نه داشت میتونه عاشق زن دیگه ای بشه... عشق فقط ی بار و یکی هست. بقیه برا پر کردن تنهایی و وقت هستش... به زنداداشت ی فرصت دیگه  بدین 

عزیزم منم مجرد بودم و با یه مطلقه ازدواج کردم.گاهی چنان حسودیم میشد که حد نداشت باور میکنی چند سال اول زندگی برام سرد و بی روح بود از بس که به اون زن قبلی لعنتی فکر میکردم.همین الانم 9سال گذشته و هنوز گاهی ذهنم میره سمت این چیزا.بنظرم این ازدواج به صلاح نیست بازم خود دانی

طلاق براهرکس ممکن پیش بیاد البته خدانکنه

کاش خانمها

وآقایان که براشون پیش میادوخانوادشون بفهمه که بهتره باکسی مثله شرایط خودشون ازدواج کنن

بخاطر تجربه بیشتر،بخاطر درک بهتر و و سرکوفت نزدن گاها

لطفا به برادرت بگو یه فرصت دیگه بهش بده.گناهداره بخدا من کاملا درکش میکنم که رفتاراش دست خودش نبوده و به عمد این کارا رو نکرده چون خودمم دقیقا مثل اون بودم ولی الان درست شدم